خلاصه ماشینی:
"»(ص 24) اما هنگامی که نوجوان درمییابد تیری که با تمام وجود و با آن همه شور و ذوق و کمالگرایی، پرتاب کرد،به هدف نخورده است و متوجه میشود که آخرین تکیهگاهش در میان بزرگسالان (شری خانم)نیز تکیهگاهی سست و بیبنیاد بوده است،متقاعد میشود آنهایی که حتی خیالش را هم نمیکرد،در بازی بزرگسالی شرکت دارند و قواعد این بازی را پذیرفتهاند.
البته،وجوه دیگری از قبیل تلاش نوجوان برای رسیدن به مرتبه و مقامی قابل پذیرش(احراز صلاحیت)در تعاملات اجتماعی و نیز دغدغه اخلاقی(مسئله گناه)و همچنین،مبارزه ذهنی با«اقتدار» بزرگسالان و قواعد حاکم بر روابط آنها،محسوس است و در جایجای داستان به چشم میآید،تجلی خودمیانبینی و هشیاری مفرط نسبت به خود،در متن اثر و روایتی که از زواید دید اول شخص بیان شده،از نکات قوت و قابل تأمل این داستان است: «در تئاتری شرکت کرده بودم که نتیجهاش گول زدن و فریب دادن دختری بود که هرچه بود،با ما،به خصوص با من،آنهمه مهربان بود.
اگر از این منظر به داستان دایی و سه داستان دیگر این مجموعه نگاه کنیم، موارد متعدی خواهیم یافت که در آنها نوجوان بدون توجه به محدودیتهای عملی و ساختارهای حاکم بر زندگی اجتماعی،تصمیم دارد به ایدهآل های ذهنی خویش جامه عمل بپوشاند: «بله،من تنها کاری که میبایست میکردم، حرکتهای موجگونه زندگی را آرام میکردم تا شری خانم برای یک بار هم که شده،بتواند همه واقعیتها را ببیند.
»(ص 54) نوجوان این داستان(محمود)،گرفتار تضادها و دغدغههای اخلاقی شدیدی شده است که با محوریت«حسادت»نسبت به تازه وارد(کمال)آغاز میشود و سپس با احساس ندامت(تقابل دوست داشتن از طرفی و حفظ محبوبیت و دوست داشته شدن از طرف دیگر،)ادامه مییابد."