چکیده:
ایمانوئل کانت(1724-1804 م)یکی از فیلسوفان مهم عصر روشنگری،در تفکر فلسفی خود جایگاه قابلملاحظهای را به دین اختصاص داده و در این راستا در سه رسالهء عمدهء خود این موضوع را با تفصیل بیشتری بررسی کرده است.در نقد عقل محض توجهش به مؤلفههای دینی به ویژه ایدهء خدا معطوف است و با رد مهمترین براهین الهیات عقلی نشان میدهد که قوهء شناسایی ما قادر به اثبات و انکار خدا به عنوان امری فراتجربی نیست،و این نتیجهء طبیعی بررسی دین- شناختی در حوزهء معرفتی اوست.اما بنابر تربیت دینیاش فعالیت خود را به جنبهء سلبی محدود نمیکند و در حوزهء دیگر اصول و مبانی دینشناختی ایجابی خویش را شرح و بسط میدهد.در نقد عقل عملی،دلیل اخلاقی اثبات وجود خداوند را بر اساس غایت نهایی آن،یعنی خیر اعلا، تشریح میکند.او در استدلال خود دو مؤلفهء خدا و جاودانگی نفس را بر پایهء سعادت و فضیلت اثبات میکند و بر این اساس دین را بر اخلاق مبتنی میسازد و معتقد است که قوانین اخلاقی با توجه به خیر اعلا به سمت دین هدایت میشود؛یعنی به حوزهای که در آن همهء وظایف انسان در عینحال که قوانین ذاتی هر ارادهء آزاد هستند،به عنوان فرامین الهی نیز لحاظ میشوند. در کتاب«دین در محدودهء عقل تنها»نیز بر اساس طبیعت بشر به شرح دین میپردازد؛یعنی بعد از بررسی و تشریح طبیعت بشر،دوگانگی طبیعت انسان از لوازم موضوع دینی او قرار میگیرد و اخلاق او به سمت دین هدایت میکند.در واقع نظام دینی او در جهت اصلاح انسان و مکمل نظام اخلاقی اوست.این پژوهش نیز بر آن است تا با بررسی طبیعت انسان بر مبنای اصول اخلاقی کانت،موضع دینی و محتوای اخلاقی وی را مشخص سازد.
خلاصه ماشینی:
او در استدلال خود دو مؤلفهء خدا و جاودانگی نفس را بر پایهء سعادت و فضیلت اثبات میکند و بر این اساس دین را بر اخلاق مبتنی میسازد و معتقد است که قوانین اخلاقی با توجه به خیر اعلا به سمت دین هدایت میشود؛یعنی به حوزهای که در آن همهء وظایف انسان در عینحال که قوانین ذاتی هر ارادهء آزاد هستند،به عنوان فرامین الهی نیز لحاظ میشوند.
چون تمایل طبیعی انسان،سرشت اخلاقی او را به سمت خیر هدایت میکند(02:6,8891, (Kant) )؛پس باید اصل شرارت و چگونگی وجود آن را در سرشت انسان پیدا کرد؛البته آن را نه مستقیما بلکه از طریق افعال شری که انسان انجام میدهد،میتوان یافت.
از طرفی هم امکان دین،مستلزم دو شرط است:اولا اینکه طبیعت انسان ذاتا خوب باشد و ثانیا با وجود خوبی ذاتی،انسان تمایلی به شرارت داشته باشد(البته این گفته که انسان باید بالطبع تمایلی به شرارت داشته باشد،نشاندهندهء اجباری بودن شرارت نیست بهگونهای که انسان را از آن گریزی نباشد؛ بلکه میتوان در عین طبیعی بودن این تمایل درپی آن نرفت و آن را ارضا نکرد)دوپهلو بودن تمایل طبیعی انسان،نظام اخلاقی کانت را به سمت دین هدایت میکند.
چراکه تنها،قانون اخلاقی است که اولا انسان را به سمت دین و الوهیت قانونگذار سوق میدهد؛یعنی اینکه حوزهء عمل و خدمت به خدا حوزهء اخلاق است نه صرفا حوزهء دین و انجام اعمال عبادی،و ثانیا ادای تکالیف طبق اصل اخلاقی،خدمت حقیقی به خدا محسوب میشود؛نه دعا و مناجات و طبق آنچه گفته شد،به نظر کانت اگرچه خداپرستی محتوای دین را شکل میدهد.
نتیجه بعد از بحث و بررسی موضع دینی کانت آنچه حاصل میشود این است: کانت به عنوان یکی از فیلسوفان عقلگرای عصر روشنگری معتقد بود که عقل به تنهایی میتواند همهء وظایف انسان را تعیین کند.