چکیده:
امرا و فرماندهان ارشد نظامی که اوامر رضاخان را به اجرا درمیآوردند، از مهمترین عوامل تاسیس و تثبیت حکومت پهلوی بودند. از این میان، یکی از افرادی که نقش پررنگی داشت، سرلشکر عبدالله امیرطهماسبی بود. این مقاله با استفاده از منابع کتابخانهای و با شیوهای توصیفی – تحلیلی به بررسی نقش امیرطهماسبی در مسیر قدرتافزایی رضاشاه پرداخته است. او گرچه در کودتای سوم اسفند 1299 حضور نداشت، اما پس از آن به خدمت رضاخان درآمد و به اجرای سیاستها و اوامر او همت گماشت. در پرونده امیرطهماسبی اقداماتی چون سرکوب عشایر، حکومت بر منطقه آذربایجان، تلاش برای اجرای پروژه جمهوری خواهی، کمک به خلع قاجار و اقدامات مختلف در وزارت جنگ با هدف تاسیس و تثبیت حکومت پهلوی مشاهده میشود.
خلاصه ماشینی:
او در سال ١٢٩٨ به درجه اميرتوماني (سپهبدي ) رسيد و به رياست گارد محافظ احمدشاه قاجار منصوب شد (عاقلي ، ١٣٨٠: ١٩٦/١-١٩٧؛ بهبودي ، ١٣٨٨: ٥)؛ يعني در همان سال هاي آشفته ايران ، که زمينه سازي ها براي انجام کودتا در حال انجام بود تا حکومتي متمرکز و مسلط بر کشور حاکم شود (کدي ، ١٣٨٧: ١٣٦-١٣٥).
رضاخان براي اينکه مسعود کيهان را از پيش رو بردارد، با اميرطهماسبي که آجودان مخصوص نظامي احمدشاه بود هماهنگي هاي لازم را به عمل آورد و با همراهي اميراحمدي و با فشارهايي که بر کابينه وارد آورد به زودي مسعود کيهان را برکنار کرد و خود به جاي او وزير جنگ شد (اميراحمدي ، ١٣٧٣: ١٨٢؛ آباديان ، ١٣٨٩: ٤٤).
از وقتي که نمايندگان مخالف او در مجلس عنوان کرده بودند عبدالله اميرطهماسبي را بياورند، اين فکر براي سردار سپه پيدا شده بود که ممکن است مجلسي ها در بعضي از فرماندهان لشکرها نفوذ پيدا کنند و يکي را به جاي وي برگزينند؛ لذا امرايي چون سرلشکر حسين خزاعي (فرمانده لشکر شرق )، سرلشکر عبدالله اميرطهماسبي (فرمانده لشکر شمال غرب )، سرلشکر محمود آيرم (فرمانده لشکر جنوب ) و سرتيپ محمدحسين آيرم (فرمانده تيپ گيلان ) را به مرکز و در نزديکي خود آورد (اميراحمدي ، ١٣٧٣: ٢٣٩).
بر اين اساس بازوي رسانه اي با انتشار يادداشت هاي مختلف زمينه هاي لازم را فراهم مي کرد تا در نهايت در روزهاي منتهي به تصويب اين قانون در کشور موجي از تلگرام هايي که خواهان تغيير سلطنت بودند به مرکز کشور مخابره شود تا در آن فضا مجلس پنجم که رضاخان براي تحقق هدف خود (خلع قاجار از قدرت ) در تشکيل آن نقش داشت و به مصوبه اش اميد بسته بود، کار را تمام کند (فرمانفرماييان ، ١٣٧٧: ٣١٤).