چکیده:
نگاهی تطبیقی به نظریه «تأویل» طباطبایی و نظریه «رؤیاهای رسولانه» سروش نشان میدهد که هر دوی آنها کُنه متن مقدس را محصور در ساختار تاریخیاش نمیدانند، و به حقیقت و باطن متن مقدس در پس ظواهرش میاندیشند. نظریه تأویل که قوس صعود و خلاف قوس تنزیل و انزال، و به معنای کشف ارتباط میان مصحف موجود با حقیقت عینیاش (یعنی کتاب مکنون، امّالکتاب) است، به دلایل گوناگونی بر نظریه رؤیاهای رسولانه برتری دارد؛ نظریه تأویل 1. با سنت سامی، عبری، اسلامی سازگار است؛ 2. همزمان همه شواهد را پوشش میدهد؛ 3. با منطوق قرآن انطباق تام دارد؛ 4. قدسیت و بشریبودن قرآن را هم میپذیرد؛ 5. میتواند به دغدغههای مذکور در مقاله ششم رؤیاهای رسولانه، که سروش را به بشری و رؤیاییانگاشتن قرآن سوق داده است، پاسخ دهد؛ 6. رویکرد عرفانی و اشراب نظریه تأویل از امّالکتاب باعث شده است طباطبایی، برخلاف سروش، از معرفت گزارهای فراتر رود و به معرفت وجودی و شهودی برسد، اما سروش با پذیرش بسط تجربه نبوی و رؤیاهای رسولانه به جای حل مسئله به حذف آن روی آورده است.
A comparative look at Tabatabai's theory of "interpretation" and Sorush's theory of "apostolic dreams" shows that both of them do not consider the sacred text to be confined to its historical structure, and think about the truth and essence of the sacred text behind its appearance. The theory of interpretation, which is the arc of ascent, the opposite of the arc of descent, and means discovering the connection between the existing Quran and its objective truth (i.e. the Hidden Book or the Mother of the Book), is superior to the theory of apostolic dreams for various reasons: 1. Theory of interpretation is consistent with the Semitic, Hebrew and Islamic traditions 2. It covers all evidence at the same time 3. It is in full accordance with the appearance of the Quran 4. It accepts the holiness and humanity of the Quran 5. It can respond to the concerns mentioned in the sixth article of the Apostolic Dreams, which made Sorush consider the Quran to be man-made and dreamlike 6. Adopting a mystical approach and employing the theory of interpretation of "the Mother of the Book" has caused Tabatabai, unlike Sorush, to go beyond the knowledge of propositions and reach existential and intuitive knowledge. But Sorush, by accepting the expansion of prophetic experience and apostolic dreams, has eliminated the problem instead of solving it.
خلاصه ماشینی:
بنابراين ، با رويکردي پديدارشناسانه به مفهوم و مـراد از «تأويـل » در جاهـاي مختلـف قـرآن و آنچه منطوق اين آيات به ذهن القا ميکند و بدون توجه به مفروضـات و انگاشـته هاي قـدما دربـاره «تأويل » به اين نتيجه ميرسيم که براي کتاب الاهي دو مقام وجود دارد: يکي کتاب اصـلي و آنچـه در ملکوت و عالم علوي وجود دارد و غيرمنزل است ، و لذا براي عموم فهم ناپذير اسـت و مـردم بـه آن دسترسي ندارند، و ديگري که سايه اولي و مثالي از آن محسوب ميشود و بـه سـوي بشـر فـرود آمده ، يعني لباس بشري به تن کرده ، و در قالب الفـاظ و شـبکه هاي مفهـومي نمايـان شـده اسـت ، پاره پاره و به صورت احکام و مواعظ و مثل ها و داستان ها جلوه گر شده است تا عموم آن را بفهمنـد و بتوانند مخاطبش قرار گيرند؛ اين کتاب همان مصحف موجود بين الدفتين است و به دليـل نـزولش الاهي بشري است ؛ يعني با توجه به اينکه سايه کتاب مکنون و ام الکتـاب اسـت الاهـي اسـت و بـا توجـه بـه اينکـه بـه شـکل کتاب هـاي بشـري نمايـان شـده و ضـوابط آنهـا بـر آن حـاکم اسـت و خداوند/پيامبر همانند يک انسان سخن ميگويند و تخاطب ميکنند بشري اسـت .
نظريه «تأويل » طباطبايي با آنچه در سنت فکري اسـلامي دربـاره کـلام الاهـي گفتـه شـده سازگار است ، زيرا حقيقت عيني خارجي قرآن ، که مصحف موجود سـايه اي از آن اسـت ، بـا آنچـه بسياري از متکلمان اسلامي درباره کلام نفسي و کلام لفظي گفته اند قرابـت بسـيار دارد و ميتوانـد صورت بندي جديدي از همان مسئله کهن باشد.