چکیده:
مهاجرت مفهوم و کنش مدرنی نیست، اما نگرش بهآن در سدة بیستم، بویژه پس از نیمۀ دوم آن بانگریستن بهوضعیت انسان معاصر و خودآگاهیاش عوض شدهاست، وگرنه، مهاجرت از همان آغاز آفرینش وجود داشته و چه بسیار کسان که هجرت کردهاند (از اشخاصی بزرگ همچون حضرت ابراهیم و پیامبر اسلام و یارانش، و یا مهاجرت برخی اقوام در زمان جنگها). اما آنچه که در این میان، نگاه کوندرا و گلشیری را متمایز میکند، نگاه این دو بهمهاجران در غربت (نگاه گلشیری در آینههای دردار) و برگرداندن آنها بهکشورشان (نگاه کوندرا در بیخبری) است، تا فرق اساسی بین خود و هممیهنان و حتی نزدیکانشان را ببینند. در این میان گلشیری مهاجران ایرانی را در غربت توصیف میکند و کوندرا مهاجران را بهپراگ برمیگرداند؛ دو چیزی تقریبا متفاوت، اما هر دو راجع بهمهاجرت و مهاجران و تغییر آنها در این فرایند که سرانجام بهدو نتیجة متفاوت منجر میشوند.
Abstract “Migration” is not a modern concept or phenomenon; however, due to the modern situation and self-consciousness of humans, the outlook toward it has changed in the twentieth century and especially in its second half. Otherwise, migration and migrators have existed from the very beginning of creation ( great people such as Prophet Abraham and Prophet Mohammed and his disciples, or the large number of refugees during wartime are some examples). However, what here makes Kundera and Golshiri's view of the concept of migration different is the way they illustrate the alienation of the migrators (Golshiri 's view in Mirrors with Doors) and their return to their countries (Kundera's view in Ignorance ), grasping the distinction between themselves and their compatriots and even their kin. Golshiri depicts Iranian immigrants living abroad and Kundera takes immigrants to Prague; notwithstanding these differences, both authors have written about migration, immigrants, and the transformations which occur in this process , finally leading to two different conclusions.
خلاصه ماشینی:
و وقتي اين سه نوع مهاجرت پيش ميآيد، سه معضل يا سه راه حل پيش ميآيد؛ ١: شخص مهاجر بر هويت ملياش آگاه ميشود، ٢: در مهاجرت به سازماني سياسي يا فرهنگي يا مذهبي روي ميآورد، که قبلا اقوامي مهاجر يا پراکنده تشکيل داده اند يا اين قوم تازه مهاجرت کرده خودشان تشکيل ميدهند (اين مورد براي مهاجران ايراني و چک پيش آمده است )، ٣) بين قوم مهاجرت کرده و شهروندان کشور مقصد مشکلاتي پيش ميآيد (اين بارة شخصيت هاي کوندرا و گلشيري صدق ميکند).
١. بررسي ترتيب زماني آثار مربوط به مهاجرت کوندرا و گلشيري ١-١ ترتيب زماني آثار کوندرا در آثار نخست کوندرا چون شوخي، عشق هاي خنده دار، زندگي جاي ديگر است تقريبا هيچ چيزي از مهاجرت نميبينيم ، (جز اين که در شوخي، هونزا، يکي از شخصيت هاي فرعي رمان به اتريش فرار مي کند و يا در رمان آخري، اشاره اي بسيار مختصر به مهاجرت برادر دختر موقرمز، دوست ياروميل ، ميشود که ميخواهد از مرز فرارکند، ولي به علت لو رفتنش موفق - نميشود)، ولي در والس خداحافظي، ياکوب ، شخصيت نمونه و شکاک کوندرا را داريم که براي فرار از حکومت کمونيستي ميخواهد مهاجرت کند، اما در آخرين روز اقامتش در چک ، در شهري مرزي؛ کاميلا را ميبيند و چنان شيفتۀ زيبايي اين زن ميشود که با خودش ميگويد به علت غرور و سياسي بودنش ، زيباييهاي کشورش را نديده است و ايکاش همچو زني را قبلا ميديد.