خلاصه ماشینی:
"حال در برابر پیام روشن بالا،هنگامی که این شعر حافظ را میخوانیم: {Sدوش دیدم که ملایک در میخانه زدند# گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدندS} با آنکه به نظر میرسد مفردات این بیت آشکار است و ساختار نحوی روشنی دارد و واژههای سادهای در آن به کار رفته است،باز احساس میکنیم فهم این شعر نیازمند گذر از کلمات آن و کوشش برای دریافت مقصود سراینده آن یا ظرفیت خود متن است.
اگر مقصود از منطق تفسیر و اصول و ضوابط آن،کوشش برای رسیدن به «واقعیت»و«حقیقت»معنای متن باشد،یعنی شیوههای کشف آنچه واقعا وجود دارد؛و اگر اخلاق تفسیر را عبارت از ضوابطی بدانیم که مفسر«باید»در فهم تفسیری خود رعایت کند تا جانب حق و انصاف را پاس داشته باشد،در این صورت این دو باهم متفاوت خواهند بود.
اشارات و روایات متعددی درباره زبان قرآن داریم که محور آنها این نکته اساسی است که خداوند در قرآن کریم سبک یکسان و زبان واحدی را برای انتقال مقصود خود انتخاب نکرده است،لذا همواره تفسیر ظاهری یا لیترال، درست نیست،بلکه قرآن ظاهر و باطنی دارد و واژگان موجود در آن یک دست نیستند.
حال برای اینکه بدانیم در تفسیر چنین دیدگاهی اتخاذ کرده و این قواعد را رعایت کردهایم،باید هنگام مواجهه با هر متنی و تلاش برای تفسیر آن،از خود بپرسیم که آیا حاضریم با متن ما نیز اینگونه برخورد و تفسیر شود،این همان قاعده زرین اخلاق است که ما را از هر نوع تفسیر نادرست باز میدارد.
"fo elpicnirp,ytirahC"namdleF drahciR yhposolihp fo aidepolcycnE egdeltuoR ehT ni weN dna nodnoL,giarC drawdE rotidE lareneG ."