چکیده:
منشا دوگانگی جهان خلقت از نگاه افلاطون بر این مبناست که وی جهان را به دو جهان معقولات (مثل، کلیات) و جهان محسوسات (تصویر مثل، جزییات) طبقه بندی می کند و از همین رو با طرح نظریه مثل و بیان این که مثل، حقایق موجودات عالم محسوس و منشا عالم مادی است، درصدد یافتن توجیهی برای ایده آل های فلسفی و اخلاقی خود است. مثل نوری افلاطونی از حیث حقیقت وجود خود، متباین از حقیقت حق نیست اما قائم به ذات او بوده (قیام صدوری) و در واقع از لوازم ذات و صفات الهی است. تعابیر و استدلال های مختلف ملاصدرا درباره مثل، نوع رابطه مثل با ذات و صفات الهی را بیان می کند. اگر چه اعیان ثابته با مثل عقلیه افلاطون شباهت هایی دارند تفاوت های مهمی نیز دارند. کلیت نظریه مثل مورد قبول فلاسفه اسلامی است، ولی ملاصدرا معتقد است هیچ یک از فلاسفه اسلامی آن گونه که شایسته است نتوانسته نظریه مثل را درک کند. وی بر مبنای اصول فلسفی خود و با استمداد از براهینی همچون دلیل ادراک و حرکت جوهری، سعی در اثبات تلقی خود از این نظریه می کند. نگارنده در این مقاله می کوشد با بررسی تاویل های فلاسفه اسلامی از نظریه مثل و بیان دلایل ملاصدرا در اثبات این نظریه، رابطه نظریه مثل با اعیان ثابته ملاصدرا را روشن سازد.
خلاصه ماشینی:
پر فرض سوم نیز بشکالاتی مترتب بست که آن رب محال و غیر ممکن م٦ ی س٦ازد، بز جمله بین که : ١-بگر جوهر عقلی مذکور بین برتسامات رب بز مادی٦ات پگ ی٦ردلازم٦ه بش ت٦آثیر سافل در عالی بست که محال بست و بگ٦ر بی٦ن برتس٦امات بز ع٦الم ف٦وق عق٦ول بفاض٦ه ش٦ود لازمه بش صدور کثیر بز وبحد بست که پاز هم محال و غیر ممکن بس٦ت ؛ ٢-نف٦س در هنگ ٦ام تعقل بین صور پاید محل آن ها و کیفیت حلول آن ها رب نیز تعقل کند در حالی که چنین بدربکی پربی نفس وجود ندبرد، پناپربین صور معقوله یا م»ثل بفلاطونی ، قائم په ذبت خویش و مج٦رد بز ماده و عوبرض آن هستند (صدربلدین شیربزی ،الحکمۀ المتعالیه ،٢،١٣٧٦*.
صدربلمتآلهین دلایلی نقلی رب در بثبات م»ثل بفلاطونی درمفاتیح الغیب پیان می دبرد بم=ا بیربد نخستی که پر تمام پربهین بثبات م»ثل وبرد بست پر بین دلایل نقلی نیز وبردمی پاشد؛ زی٦رب بی٦ن دلایل تنها چیزی رب که متذکر می شوند وجود موجود مجرد عقلی بس٦ت ک٦ه پ٦ه بذن خدبون٦د، مدپر موجودبت مادون خویش بست ولی وحدت ماهوی موجود مجرد عقلی رب پ٦ا بف٦ربدی ک٦ه تحت تدپیر بو هستند بثبات نمی کند (همان ، ٥٥)».
دلیل بین مطلب نزد بفلاطون و حکمای روبقی بین بس٦ت که ، په نظر بیشان ،بین صور مفارق هیچ بلتفاتی په ذبت نوربنی خویش ندبشته ، و در خدبوند پ٦ه وبسطه عبودیت تامشان فانی می پاشند، و پاقی په پقای بلهی پوده و تحقق آنها پا وج٦ود حق٦انی حق بست ١ (صدربلدین شیربزی ،مفاتیح الغیب ،٣٦)).