چکیده:
چنانکه می دانیم گسترش زبان فارسی درشبه قاره ی هند از قرن پنجم شروع شد و در عصر صفوی به اوج خود رسید و شعرای فارسی زبان زیادی را در خود پروراند. از آنجا که زبان فارسی زبان مادری هندوها نبود لاجرم به تألیف کتب دستور زبان فارسی همت گماشتند. یکی از این کتابها، کتابیست بنام جوهرالترکیب نوشتة «منشی سیوارام» که در قرن سیزدهم هجری (1235 ﻫ. ق) در قالب قصیدهای هشتصد و سی بیتی سروده شده و دستور زبان فارسی را منظوم کرده است. در این مقاله به شرح وتوضیح و نقد آن خواهیم پرداخت. اهمیت این مقاله دراینست که نشان می دهد هندوها «دستور زبان فارسی» را چگونه می دیدهاند. همچنین نفوذ زبان عربی در دستور نویسی شبه قاره معلوم می گردد .
خلاصه ماشینی:
"نظم الفاظست صرف و نحو دان نظم سخنلفظ دارد معنی مفرد اگر، خوان کلمه اشکلمة نامستقل هرجا ادات و حرف دانمیکند ربط سخن ضم می شود با مستقل پس سخن بی نحو باشد بی نمک گویا طعامحرف و اسم و فعل اقسامش بود اندر عوام معنیش چیزی نفهمی دائما بی انضمام نی شود مسند الیه و نی شود مسند مدام این تقسیم بندی کلمه را امروزه برخی دستوردانان شش قسم شمرده اند : اسم ، فعل، قید، صفت، حرف و صوت (خیام پور : 1375: مقدمه) و برخی کلمه را نه قسم می دانند (پنج استاد : 1378 : 33) در قصیده ی جوهر الترکیب به طور مفصل از حروف سخن به میان آمده است که برای پرهیز از اطاله ی کلام از ذکر مبحث حروف خودداری می شود بحث اسم تعریف اسم: کلمهای که در معنی مستقل است و زمان ندارد.
ب- حقیقی ۱- لفظی: الف- مصدر: قتل زید ب- مشتق: مقتول غلام مقتول را مشتق از قتل گرفته پ- مضاف فاعل: کشته چشم بتان ت- مضاف مفعول: خواهش دیدار یار ۲- معنوی الف- تملیکی: اسب زید، باغ من ب- تخصیصی: زین اسب پ- ظرفی: خواب شب، مکنون دل ت- بیانی: تخت سیم، پیکر از سنگ در بیان ترکیب توصیفی و حال و بدل این تقسیم بندی ها را به تبع دستور عربی که حال و ذوالحال دارند انجام داده است و امروزه در دستور زبان فارسی نام جداگانهای ندارند قسم دوم از جنس عرضی، صفت است که انواع گوناگونی دارد: ۱ - مستوی: که اول موصوف و بعد صفت میآید: اسب تیزگام ۲- مقلوب: که هر دو ساکنالآخرند: تیزگام ، گاهی هم توالی صفات صورت می گیرد: شاهد رعنای شوخ سبزفام تیزگام صفت مقلوب نیست زیرا در اصل گام تیز نبوده بلکه صفت مرکب است اگر صفت شرح وضعیتی درباره موصوف باشد، موصوف را ذوالحال و صفت را حال می گوییم."