چکیده:
یکی از مسائل مهم در تاریخ تفکر بشر مخلوق یا نامخلوق بودن عالم هستی بوده است. فیلسوفان پیش از ارسطو، هر یک به نوعی قائل به ازلی و غیر مخلوق بودن عالم هستی بوده اند. ارسطو با قائل شدن به ازلیت مقوله های حرکت، زمان، و ماده را مولفه های اصلی عالم هستی دانسته است و حکم به ازلی و غیر مخلوق بودن جهان هستی می دهد. از این حیث است که خدای ارسطو درمقام علت فاعلی عالم هستی، فقط محرک عالم است و هستی بخش آن قلمداد نمی شود. در ادیان ابراهیمی، ازجمله اسلام، خالقیت خداوند امری مسلم و بدیهی تلقی می شود. ازاین رو، ابن سینا در مسئله آفرینش عالم از ارسطو فاصله می گیرد. در واقع، تصویر سینوی از عالم هستی و خداوند و رابطه این دو با هم متفاوت با تصویری می شود که ارسطو ارائه می دهد. ابن سینا با تقسیم حدوث به ذاتی و زمانی مدعی می شود که ازلی بودن عالم ازحیث زمانی مستلزم آن نیست که عالم هستی مخلوق خداوند نباشد. از این حیث نزد بوعلی خداوند علت فاعلی عالم است؛ صرفا محرک نیست، بلکه معطی وجود به عالم هستی نیز تلقی می شود.
خلاصه ماشینی:
"پژوهشهای علم و دین،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیسال دوم،شمارۀ اول،بهار و تابستان 1390،صص 75-92 مسئلۀ آفرینش از نگاه ارسطو و ابن سینا مجید ملایوسفی* علی حیدری فرج** چکیده {IBیکی از مسائل مهم در تاریخ تفکر بشر مخلوق یا نامخلوق بودن عالم هستی بودهاست.
فیلسوفان پیش ازاو همگی،بدون استثنا،بر آن بودند که از حیث زمانی برای عالمی که در آن به سر میبریمنقطۀ شروع مشخصی وجود دارد (1/469:1897,relleZ) در این میان،مهمترین دغدغۀارسطو تبیین مقولۀ حرکت در عالم بود که وی با طرح ایدۀ«محرک نامتحرک»خود،در پیپاسخی درخور بدان بود.
یکی از نکات مهمی که در این تقریر میتوان بدان اشارهکرد این است که،ارسطو در مقام برشمردن اقسام علل معنایی را که در خصوص علت فاعلیمورد توجه قرار میدهد،همان مبدأ و منبع برای حرکت بودن است نه چیز دیگر.
پس اگرواپسین غایتی از اینگونه وجود دارد،بیپایان نخواهد بود؛اما اگر وجود ندارد،علت غایی(یاآنچه به خاطر آن چیزی هست)نیز وجود نخواهد داشت،و کسانی که بیپایانی را به میانمیآورند،بیآنکه خود بدانند،طبیعت خیر را باطل میکنند(ارسطو،1385 الف:51)أ استدلال از طریق مقایسۀ امر مطلق و نسبی:ارسطو در قطعاتی از رسالۀ دربارۀ فلسفه(پری فیلوسوفیاس)استدلال میکند که:«هرجا یک بهتر است،یک بهترین هست؛و اما درمیان اشیا موجود یکی بهتر از دیگری است.
برخی بر این باروند که باید استفادۀ ارسطو از مسئلۀ درجات کمال برای اثبات وجود خدا،ظاهراباید متعلق به دوران نخست او باشد؛یعنی زمانی که قویا تحتتأثیر افلاطون بوده است.
این سخن پذیرفته نیست اگر مراد مؤلف محترم اینباشد که فاعل نخستین ارسطو هستیبخش است،زیرا همانگونه که در جای خود اشاره شدارسطو به صراحت تمام،هنگام برشمردن علل چهارگانه و اثبات این امر که تسلسل در عللیادشده محال است،از علت فاعلی به عنوان مبدأ و منبع حرکت یاد میکند."