چکیده:
صرف نظر از اندیشه ماتریالیستی که پایه های نظری و مبانی عقیدتی مکتب ناتورالیسم را تشکیل می دهد و ورای دستورالعمل های کاربردی این جریان فکری که انسان وارگی فضاهای زیستی و نیز جسم وارگی جان و روح آدمی را در بازنمودهای هنری و ادبی به نمایش می گذارند، توصیفات ناتورالیستی قبل از هر چیز- لااقل آنچه که در متن نوشته های توصیفی امیل زولا نمود یافته- بیانگر اندیشه و طرز فکری تخیلی است که ریشه در نوع پاسخگویی نظام تخیلی نویسنده در برابر ترس از گذر زمان دارد؛ اندیشه ای که به دنبال آن اشیا، انسان و فضاها به منظور به حداقل رساندن تجربه مرگ و نیستی در رویارویی با عنصر زمان، همواره در حال جوشش و پیوستگی مداوم با یکدیگرند تا تهدید به عدم و نیستی را به فرصتی مغتنم برای غور در نامیرایی زمان و مکان بدل کنند. همگرایی قوی اشیا به سوی یکدیگر، چسبندگی ناگسستنی و دلپذیر شخصیت های داستانی با فضاهای زیستی در پایه مضمونی و نیز پیوستگی نحوی کلمات، عبارات و جملات در پایه کلامی، متن نوشته های توصیفی زولا را به تابلو نقاشی بزرگی مبدل ساخته اند که در آن، پراکندگی اشیا، گسیختگی و گاها تضاد کارکردی آنها با یکدیگر به حداقل تقلیل یافته و به دنبال آن بینشی یک دست، همگن و یک پارچه که بیانگر نوع نگرش نویسنده نسبت به دنیای پیرامونی است به خواننده عرضه می شود.
خلاصه ماشینی:
"نتیجه در این مقاله سعی کردهایم تا با بازخوانی ماهیت و کارکرد متن-نوشتههای توصیفیبزرگترین چهرهی ناتورالیسم اروپا و با تکیه بر ابزارهای تحلیلی که مکتب گرونوبل در رابطهبا چگونگی کارکرد نظام تخیلی در اختیار ما قرار داد این پرسش را مطرح کنیم که آیانحوهی ارائه توصیفها در متن نوشتههای زولا کارکردی تزیینی یا زیباشناختی داشتهاند ودر نتیجه صرفا بازتابدهندهی خطوط و دستور العملهای کلی مکتب ناتورالیسم بودهاند،یاآنکه این شیوه از بازنمود توصیف برآمده از یک اندیشهی تخیلی ناب و عمیق و بیانگرنحوهی نگرش نویسنده و نوع پاسخگویی نظام تخیلی او به جهان در حال گذر و میراست؟در حقیقت اگرچه ناتورالیسم به زعم منتقدان برجستهی نشانهشناسی فرهنگی و وقایعنگاران تاریخ اجتماعی محل تجلی«جبرگرایی تاریخی»است و تکیه بر توصیفهایتصنعی و«مناظر تزئینی»پویا و جاندار بیشتر نوعی«شبه نگارش»یا واژگوننماییواقعیت تلقی میشود تا خلق یا انعکاس واقعیت،به زعم ما،در پس و پیش رژهی رنگارنگ وپرزرق و برق اشیا که گویی جان گرفتهاند،و جاندارانی که با محیطی زیستی خود یکیشدهاند و فضاهایی که گویی جسم و روح دارند،آنچه که در توصیفات زولا خلق میشودتلاش مستمر و پیگیریست که نویسنده در جهت کمرنگ کردن و بیاثر جلوه دادن«زمان»-در معنای فلسفی کلمه که برابر با میرایی و حرکت به سوی زوال و پیریست-و خلقفضایی یکدست،یکپارچه و رنگارنگ انجام میدهد؛جهانی که نه زمان بر آن کارگر است ونه آنکس که در فضای مادی و پرنقش و نگار آن زیست میکند در خطر زوال و نابودیست."