خلاصه ماشینی:
"همهی این مثالها نشان روشنی بر دلیل تأثیرگذاری چنان آثار کهن است:انسانها در آثار بزرگ حال و گذشتهی بشری،چشماندازهای آیندهی رشد خود را تجربه میکنند؛آنها این چشمانداز را به عنوان یک امر واقع بیرونی کموبیش مهم تجربه نمیکنند،بلکه به صورت پدیدهای اساسی در زندگانیشان و نیز به مثابه لحظاتی مهم در زندگانی فردی خودشان در نظر میگیرند.
طبعا مسئله آن نیست که در این مورد جزئیات منفرد و قبلی زندگی و آنچه اکنون در هنر تجربه میشود به طور مکانیکی و عکاسیوار برابر نهاده شوند،بلکه بیشتر از همخوانی دو تمامیت سخن است که یکی تجربههای تاکنونی انسان و دیگری پرورش مشخص هنری آنهاست.
آنچه در واقعیت اجتماعی مطرح است،فرایند تاریخی تکوین چنان قابلیت دریافت است،اینکه این توسعه هنوز هم کامل نشده است؛در نتیجه اینکه هر نوع دریافت نمیتواند به نحو شایسته بر هنر واکنش داشته باشد،بر جنبهی اصولی مسئله،بر بازتاب زیباییشناختی ویژهی واقعیت تغییری پدید نمیآورد.
همانگونه که در مقابل عینیت یک گزارهی علمی که هر دقیقهی آن هنگام تکوین فارغ از ذهنیت است،فردیت اثر هنری در آن است که همیشه خصوصیت ذهنی دارد و بدون این عامل تصورشدنی نیست،مشابها در اثرگذاری،علم قانونمندیهای واقعیت عینی مستقل از آگاهی انسان را کشف میکند،حال آنکه هنر بر عامل انسانی(سوبژه)تأثیر میگذارد.
قطبیت ذکر شده در نقش علم و هنر در زندگی و پیشرفت آدمی،قطبیت آگاهی و خودآگاهی،یک نتیجهگیری و یک سرجمع خصیوصیتهایی است که میتوان با مدد گرفتن از نظریهی ما دربارهی مقولهی خاصگی در بازتاب زیباییشناختی از بررسی جدی پدیدههای هنری فراچنگ آورد."