خلاصه ماشینی:
"درست است که این محصولات موجه ظاهرا از نظر مفاهیم شفافتر از کارهای اصیل هنری هستند که هرگز به نوعی پیام بدون خطا قابل تلخیص یستند؛اما سنت مفهوم چند وجهی توسط صنعت فرهنگ به وام گرفته شده است،تا حدی که هر چیزی که در این صنعت قالبریزی میشود،سازمان یافته میشود تا تماشاگران را در سطح مختلف روانشناسی به طور همزمان مسحور سازد.
معنی ضمنی این اصطلاح آن است که مفهوم روانکاوی یک شخصیت چند لایه به نحوی توسط صنعت فرهنگ مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد تا مصرف کننده کاملا به دام افتد و از نظر نیروی روانی درگیر و اسیر آثار از پیش طراحی شده آن گردد.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا تأثیر شوم این پیام مکتوم تلویزیون برای کسانی که این گونه نمایشها را کنترل،طراحی،تدوین،و کارگردانی میکنند شناخته شده است یا نه؟یا ممکن است سؤال شود که طبق این نظریهء رایج که میتوان کارهای هنری را برحسب فرافکنی روانشناختی مؤلفان آنها بررسی کرد آیا این ویژگیها احتمالا همان فرافکنیهای ناخودآگاه ذهن تصمیمگیرندگان نیستند؟در واقع،این پرسشها منجر به طرح این پیشنهاد شد که در مورد تصمیمگیرندگان تلویزیون مطالعهای«جامعه-روان»شناختی صورت گیرد.
اگر ما قبلا چیزی شبیه جهنم دانته را ندیده بودیم،احتمالا نمیتوانستیم دربارهء آنچه که رخ خواهد داد حدس بزنیم؛اما چون قبلا دیدهایم،از طریق ابزارهای هم ظریف و هم نه چندان ظریف متوجه میشویم که این نمایش یک نمایش پلیسی است و ما حق داریم منتظر نوعی اعمال خشن و احتمالا سادیستی باشیم و ببینیم که قهرمان از یک موقعیت بسیار خطرناک نجات مییابد و زنی که کنار بار ایستاده است احتمالا جانی اصلی نیست اما جان خود را به عنوان رفیقهء کانگستر از دست میدهد."