خلاصه ماشینی:
"در واقع،از آغاز،در دریدا این میل به وجود آمده بود که به تفکر غربی به شیوهیی هگلی نگاه کند؛از هگل آموخته بود تا تقاضای مداوم سنت برای سازش را حس کند و بدین ترتیب خود را از آن نقد سطحی که اندیشهی متافیزیکی را یک جانبه،انتزاعی،دور از واقعیت و دشمن کل معنی و وجود میبیند متمایز سازد،زیرا هگل همیشه و همهجا از این دیدگاه انتقاد میکرد که«ایده» یک صورت منطقی صرف است:«تصور ایده به عنوان یک انتزاع صرف اشتباه است.
64این چیزی است که دریدا در بررسی پدیدارشناسی هوسرل بر آن تأکید میکند و بدین وسیله میخواهد ورای تمام محدودیتهابرود،معین بودن ظاهری دنیای متناهی را از بین ببرد و مستقیما از این مواجهه با هیچی به دنیایی از روابط و جانشینیهای نامتناهی در میان واژهها برود.
با این حال هنوز نگاه دیگری وجود دارد که بر اساس آن تفکر بینهایت انتقادی دریدا به فلسفهی مطلق هگل نزدیکتر است تا فلسفهی متناهی هوسرل.
او میگوید تنها آن زمان است که از گرایش عادی یا عوامانه آزاد میشویم تا اندیشمندانه به چیزها نگاه کنیم و به دنبال حقیقت«پنهان»خاموشی بگردیم: «این پیوند بین حقیقت و حضور است که باید به آن در تفکری فکر کرد که از این پس شاید دیگر نیازی نباشد که نه حقیقی و نه حاضر باشد.
ک. تبادل نظر ریچارد رورتی و کریستوفر نوریس در باب این مسئله که آیا هیچ مبنای فلسفی برای ساختشکنی دریدا در کتاب ذیل وجود دارد یا خیر: Redrawing the Lines:Analytical Philosophy,Deconstruction and Literary Theory,ed.
چون به اصل کتاب دسترسی ندارم،تنها شمارهی صفحات ترجمه را خواهم داد: Jacques Derrida,Edmund'ussrfs"Origin of Geometry":An Intriduction,trans."