چکیده:
از آن جهت که موضوع حقوق بشر انسان است و هدف آن حمایت از حقوق و کرامت انسانی،استفاده جدید قدرتها از حقوق بشر کارایی و نیروی مؤثر آنرا در هالهای از ابهام قرار داده است.نیروی مؤثری که هرگونه لغزش سیاستهای حقوقی را به سوی الگوهای مستبدانه و خودکامه و حتی الگوهای غیردولتی رد نمیکند. حقوق بشر از یک طرف به عنوان یک ایدهآل یا غایت کمال در نظر گرفته میشود و طبیعتا انتقادجویی بسیاری به دنبال خواهد داشت که ارزش و اعتبار آنرا مورد تردید قرار میدهد؛چون وعده بسیار میدهد و بدان عمل نمیکند و همچون کلکسیونی از حقوق الهامبخش تضادهاست؛و از طرف دیگر هریک از مفاهیم حقوق بشر فرضی به معنای نفی حقوق دیگر ابناء بشر است که به صورت انتزاعی اعمال میشود و طبیعتا چنین حقوقی مولد بیعدالتی است. بنابراین با توجه به اینکه حقوق بشر دارای بعدی اخلاقی است و حتی برعکس حقوق داخلی، جهان شمول و نسبت به صراحت حقوق داخلی مبهم است،باید تأکید کرد که مفهوم حقوق بشر برای تضمین میانجیگری بین مؤلفههای اخلاقی که بهطور مستقیم به افق جهانی بودن اشاره دارد و تأثیر بسزایی که میتواند در برخی از شرایط امکان زندگی دموکراتیک به همراه داشته باشد،باید به دنبال فضای بحث و گفتگو در بین اقوام و ملل بود که عملکرد خاص آن تضمین میانجیگری بین اخلاق، حقوق و سیاست باشد. برطبق این مفهوم این سئوال مطرح میشود که آیا استفاده جدید از حقوق بشر میتواند در ورای معیارهای حقوقی توسعه یابد و آیا مفهوم حقوق بشر امکان سازگاری و مطابقت معیارهای حقوقی با معیارهای زیست پزشکی و روانشناختی-اجتماعی را فراهم میسازد؛و بالاخره اینکه آیا میتوان انسان و حقوق را در حقوق بشر یافت؟اینها سئوالاتی است که این مقاله به تبیین آن میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین با توجه به اینکه حقوق بشر دارای بعدی اخلاقی است و حتی برعکس حقوق داخلی، جهان شمول و نسبت به صراحت حقوق داخلی مبهم است،باید تأکید کرد که مفهوم حقوق بشر برای تضمین میانجیگری بین مؤلفههای اخلاقی که بهطور مستقیم به افق جهانی بودن اشاره دارد و تأثیر بسزایی که میتواند در برخی از شرایط امکان زندگی دموکراتیک به همراه داشته باشد،باید به دنبال فضای بحث و گفتگو در بین اقوام و ملل بود که عملکرد خاص آن تضمین میانجیگری بین اخلاق، حقوق و سیاست باشد.
در مقابل،اکثر اصول حقوق بشر که از طریق اسناد حقوق بین المللی مورد حمایت واقع میشوند اینگونه میباشند؛ به جز استثنائاتی که به صورت محدود بیان شدهاند(مانند:حمایت از حق آزادی و امنیت،بازداشت منظم افراد مجنون یا بیمارانی که مبتلا به بیماریهای واگیردار هستند)یا حتی مشروط بر محدودیتهایی که براساس اصول حقوقی مجوز آنها صادر شده است و به نظر در یک جامعه دموکراتیک ضروری میباشند (مثل حمایت از زندگی خصوصی و خانوادگی).
تغییر عملکردی قابل توجه چون حقوق بشر،دیگر مخرج مشترک حقوق انسانهای متمدن و حتی حقوق طبیعی مورد انتظار سالی نیست که دائما در حال تغییر میباشد؛بلکه روش ایجاد آگاهی حقوقی یا ورود مجدد مسئله حقوق در مرکز اثباتگرایی است که نه تنها نمایانگر محتوا یا مفاد مقررات حقوقی،بلکه مقررات جزایی نیز میباشد و این امر به مشخص شدن حدومرزی بین اعمال حقوقی و آنچه غیرحقوقی است، کمک میکند."