خلاصه ماشینی:
"بزرگ این شهریار،دریانورد مشهور ایرانی رامهرمزی که در نیمهء اول قرن دهم میلادی زندگی میکرد،در کتاب خود به نام عجایب الهند01ضمن تشریح سیلان،این واقعه را بدین نحو ترسیم نموده است:هنگامی که مردم سراندیب و مناطق اطراف از ظهور پیامبر اسلام و پیامهای او اطلاع حاصل نمودند،شخص زیرکی را از میان خود انتخاب کردند و جهت کسب اطلاعات در مورد پیامبر و ارائهء گزارش دست اول در این زمینه به مردم خود،رهسپار جزیرة العرب نمودند.
ممکن نیست بتوانم اشارات تمام شعرای بزرگ ایران به سراندیب را در اینجا ذکر نمایم اما به چند مورد اشاره مینمایم: فردوسی به شیوهای زیبا،نام سیلان را در شاهنامه به درباریان شناساند: تو را در سراندیب شاهی دهم به هند اندرت پیشگاهی دهم خاقانی شیروانی در مدح پیامبر میگوید: گر مدحتش به خاک سراندیب ادا کنم کوثر ز خاک آدم و حوا برآورم و باز میگوید: آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش جان بازیافت پیر سراندیب در زمان مولانا جلال الدین رومی ضمن محکوم نمودن ابلیس که آدم و حوا را وادار کرد که از میوهء منعشده بهشت استفاده کنند،بدینسان شکوه میکند: مادر و بابای ما را آن حسود تاج و پیرایه به چالاکی ربود کردشان آنجا برهنه،زار و خوار سالها بگریست آدم زارزار که ز اشک چشم او روئید نبت که چرا اندر جزیره لاست ثبت تقریبا تمام نویسندگان مسلمان اظهار نمودهاند که گیاهان خوشبو و ادویهجات معطر که در دامنهء قلهء آدم به عمل میآید به واسطهء اشک چشم آدم است که مدت یک هزار سال بر آن قله جاری بوده است."