چکیده:
اثبات و رد نظریه فطرت رکن مهمی در دو مکتب عقلگرایی و تجربهگرایی است. در عین
حال از یک سو شاهدیم که میان مدافعان و مخالفان این نظریه اختلاف نظر فراوانی وجود
دارد و از سوی دیگر مطالب اندکی بهنفع و ضد این نظریه از طرف مدافعان و مخالفان آن
مطرح شده است.
برای نشان اهمیت نظریه فطرت میتوان به ارتباط این نظریه با حوزههای گوناگون
معرفتی اشاره کرد؛ از جمله هستیشناسی (مثل افلاطونی، وجود روح قبل از بدن، عقل
فعال، ذاتگرایی و ...)؛ معرفتشناسی (عقلگرایی، راه حصول علم، تعریف سهبخشی علم
و ...)؛ اخلاق و حسن و قبح عقلی افعال؛ زبانشناسی؛ زیستشناسی؛ روانشناسی و
تعالیم ادیان.
امروزه علم زبان شناسی، قرابت و اهمیت بسیاری در مباحث فلسفی یافته و در این میان،
آرا و افکار نوام چامسکی که ادله و شاهد فراوانی در باب فطری بودن زبان مطرح کرده،
قابل توجه است.
The confirmation and rejection of innateness theory is a key element in both rationalism and empiricism doctrines. Nonetheless، on the one hand we witness that this theory has been a source of deep controversy amongst its proponents and the opponents but so far few arguments are made in opposition or in support of this theory by the opponents and proponents.
As far the importance of this theory is concerned we can refer to the relation of this theory with the different cognitive areas including ontology (platonic ideals، the existence of soul prior to the existence of body، essentialism); epistemology (rationalism، the means of knowledge، trichotomic definition of knowledge etc); ethics and the rational goodness and badness of actions; linguistics; biology; psychology and the teachings of religions.
Nowadays، linguistics is finding its way in the philosophical debates، mainly because of Noam Chomsky’s contributions who has presented several evidences and cases in support of the innateness of language.
خلاصه ماشینی:
"فطرت و زیستشناسی: اریک لنه برگ(Eric leneberg)، زیستشناس علاقهمند به زبانشناسی در فصل دوم از کتاب معروف خود به نام شالودههای زیستشناختی زبان، درباره بود یا نبود مراکز خاصی برای زبان در قشر مخ کرده، میگوید: هیچ گواهی دال بر وجود یک ناحیه مستقل زبانی در قشر مخ مشاهده نشده است؛ ولی در عین حال، کارکرد زبان با بعضی از نواحی قشر مخ، همبستگی مثبت آماری دارد؛ یعنی زبان در بعضی از نواحی قشر مخ بیشتر متمرکز شده است(باطنی، 1375: ص69و70).
اما نه تنها چنین شواهدی در اختیار کودک نیست، بلکه حتی والدین و اطرافیان نیز به سخنان غیر دستوری خود توجه ندارند؛ اما شواهد منفی غیرمستقیم دشواریابتر است؛ زیرا عدم وقوع یک جمله در دادهها شاهد منفی نیست؛ چون بینهایت جمله L هست که عملا هرگز بیان نخواهد شد؛ پس، از طرف این واقعیت که کودک یک رشته از کلمات خاص را در دادهها نشنیده نمیتواند نتیجه بگیرد که آن یک جمله از زبان هدف نیست.
دستکم 25 قرن است که بشر به ساخت این نظام توجه کرده و برای شناختن قواعد آن کوشیده است؛ ولی به رغم این همه تلاش، امروز هیچ زبانی نیست که به معنای فنی زبانشناسی، برای آن دستور کاملی تدوین شده باشد و این نیست مگر به سبب پیچیده بودن نظام زبان؛ ولی شگفت این جا است که یک کودک این نظام پیچیده را که محققان از وصف کامل آن ناتوان هستند، با سهولت و سرعتی حیرت انگیز در فاصله بین دو تا چهار سالگی که شالوده زبان مادری نهاده میشود، یعنی حداکثر در دو سال و گاهی در مدتی کوتاهتر یاد میگیرد."