خلاصه ماشینی:
"نویسنده این دیدگاه را بومی جهان اسلامی میداند،ولی احتمال میدهد که نقدهای خاورشناسان و قرآنپژوهان غربی و اتهام قرآن به آشفتگی،بهطور غیر مستقیم در موضعگیری مفسران مسلمان تأثیر گزارده و اندیشه پیوستگی سوره را در میان آنان برجستگی داده باشد.
به نظر نویسنده این دیدگاه مخصوصا در دو حوزه حقوق و ادبیات میتواند به تحول در تفسیر بیانجامد و تفسیرهای معتبرتری از قرآن در این دو حوزه عرضه شود و براساس آن بتوان قرآن را به مثابه متنی ادبی بررسی کرد.
به نظر نویسنده مهمترین دلیل بر جستوجوی شوخی در قرآن آن است که شوخی یکی از ابزارهای انسانها برای بیان مطلبشان است پیامبران و کتابهای وحیانی نیز میخواهند مطلبشان را بیان کنند و نباید فرض کرد که آنها به کارگیری این ابزار را از اصل منکرند.
سپس به کارکرد شوخی میپردازد با این پرسش که آیا شوخی ارزش تفسیری دارد؟به نظر نویسنده موارد شوخی در قرآن چندان (به تصویر صفحه مراجعه شود) زیاد نیست که عدم توجه به آن،به فقر تفسیری قرآن بیانجامد، ولی در همین موارد اندک میتوان به کارکرد تفسیری شوخی پیبرد.
نویسنده درباره هریک از اینها توضیحاتی ارائه داده است و در پایان نتیجه میگیرد که قصه یوسف قصهای است که بازندهای ندارد و همه شخصیتهای منفی آن در پایان اصلاح شدهاند،ولی تمایز میان شخصیتهای خوب و بد هیچگاه محو نمیشود و همواره ستیزههایی میان شخصیتهای خوب و نه چندان خوب رخ میدهد.
نویسنده ابتدا خلاصهای از داستان یوسف را گزارش میکند و سپس دو نکته را در تفسیر این سوره(با نقلهایی از قرطبی و مجاهد)متذکر میشود که حاکی از وجود عنصر طنز در آن است."