چکیده:
اسب پارهای بایسته و ناگزیر است،پهلوان را و به اندامی میماند گسسته از پیکر او.از این روی،اسپان پهلوانان نامدار همانند سوارانشان نامدارند و ستورانیاند بیهمانند و از گونهای دیگر.در آن میان،رخش نیز همچون سوار خویش رستم،بارهای است شگرف که به شیوهای رازآلود و فراسویی، به پاس این پهلوان،به جهان میآید.رخش ستوری است سرخفام و بسیار تیزپوی و تندپای و برخوردار از ویژگیهایی بنیادین که آن را به آتش ماننده میدارند.در این جستار،پیوند رخش با آتش،به ویژه با آتش سپند آذر گشسپ که آتش جنگاوران بوده است،کاویده و بررسیده آمده است.
خلاصه ماشینی:
"سهراب،شگفتزده از رفتار رخش که در کنار رستم ایستاده است،چنین از هژیر دربارهء او میپرسد:یکی باره پیشش به بالای اوی کمندی فروهشته تا پای اوی بر او هر زمان،برخروشد همی تو گفتی که در زین بجوشد همی (کزازی،بیتهای 2852و2853) آتش،چونان آخشیج برترین،در میانهء ویژگیهای چهارگانهء بنیادین که گرمی و سردی و خشکی و تری است،از دو ویژگی گرمی و خشکی بهره دارد و از این دید،وارونهء آب شمرده میشود که سرد و تر است.
»(همان، ج 2،ص 296) در شاهنامه بارها،رخش آتشگهر با ویژگی رخشنده و رخشان بازنموده و ستوده آمده است؛ نمونه را،در این بیت:ز خیمه،نگه کرد رستم به دشت ز ره،گیو را دید کاندر گذشت نهاد از بر رخش رخشنده زین همی گفت گرگین که:«بشتاب،هین!» (همان،ج 2،بیتهای 2955-2956) نیز:بیامد؛بمالید و زین برنهاد شد از رخش رخشان و از شاه،شاد (همان،ج 2،بیت 2419) دامنهء کاربرد این نام ویژه اندک اندک گسترش یافته است و رخش نامی فراگیر شده است، هر اسب سرخفام را.
نمونه را،اسدی توسی گفته است در گرشاسپنامه:ز بس سر که تیغش همی کرد پخش زمین کرد گلگون و مه کرد رخش (اسدی توسی،1354:290)نتیجه فرجامین سخن آن است که بر پایهء آنچه نوشته آمد،میتوانیم بر آن بود که آتش،به ویژه آتش سپند و آیینی آذر گشسپ که آتش پهلوانان و جنگاوران بوده است،در رخش،اسب تیزپای و گرمپوی رستم،به نمود آمده است و نمادینه شده است7."