چکیده:
ارایه تعریف دقیق و واحدی از آزادی که همه اقسام آن را فراگیرد و از سوی همگان نیز تلقی به قبول گردد دشوار مینماید.و اگر ما هم تعریفی ارایه بدهیم به ناچار برخی اشکالات وارد بر تعاریف دیگران خواهیم شد. به همین رو،به جای تلاش برای دست یافتن به تعریفی جامع و مانع و همهپذیر از آزادی،بهتر است از رهگذر شرح و بیان مسائلی همانند:منشأ،مبنا،موانع و مرزهای آزادی،و همچنین تقدم و تأخر و نسبت آزادی به سایر ارزشها مانند عقل،دین،عدل،حق،قانون و صلح،به مفاهمه اجمالی با مخاطب دست بیابیم.
عقل و دین،عدل و حق،قانون و صلح،با هم دارای پیوند و قرابتی ناگسستنیاند و همگی نیز با آزادی میثاقی وثیق دارند:حکم عقل و شرع با هم ملازماند،و نیز آن دو منبع کشف حق و مبنای قانوناند،و عدل مقصود عقل و شرع و قانون،صلح نیز بستر آزادی است و حریت نیز مدیون عقل است و مرهون عدل،مصداق حق است و مضمار حقیقت،مأمون قانون است و منظور دین؛و چنانکه آزادی ضامن صلح نیز میباشد.
خلاصه ماشینی:
"7-با ادله نقلی صریح غیر قابل اغماض و تأویل که بر اکثری و فرگیر بودن احکام دینی-دست کم دین اسلام بیان مینهد چه باید کرد؟ 8-با جزییات بیشماری که در متون دینی مذکور افتاده است چسان باید سر کرد؟ 9-آیا تنها دین«آفت»آزادی است که باید برای زدودنش چارهای اندیشید؟با عقل،عرف،جامعه و قانون،و انبوع مانعها و الزامهای درونی و برونی بشر که در ساحت هستی و طبیعت پراکنده است چه میکنیم؟آیا این همه عرصه را برای آزادی تنگ نمیسازند و فقط دین عرصه را بر آزادی،ضیق ضنک ساخته که به نحوی مشکل آن را باید حل کرد؟ نفس این پیشنهاد به معنی ادغان به تنافی دیانت با حریت است و این پنداره نیز مبتنی است بر تعارض عقل و وحی!و اگر پیش گمانههای این نظرگاه درست است و مرزهای دین نیز این چنین سست،پس چرا برای اینکه دست و پای آزادی یکسره از بند دین برهد و نفس نفیس حریت بالمره از قید شرع بجهد،داروی معجز نشان لائیسیزم و سکولاریزم را تجویز کنیم و دین را برای همیشه در هشتی و دهلیز انزوا نیافکنیم؟ چنانکه به اشارت گذشت:قانونگرایی و قانونمندانه زیستن،هم فطری انسان و هم مقوم جامعه انسانی است،قوام و قیمت جامعه به میزان قانونپذیری آن بستگی دارد،حذف عنصر قانون از حیات آدمی-هرچند به نام آزادی-به مثابه تبدیل جامعه به جنگل است و جامعه بیقانون جنگلی است بیفانوس: \«و لا تعتدوا الله لا یحب المعتدین»\1 آزادی عزیز است زیرا که بستر کسب حق و زمینه کشف حقیقت است،دسترسی به حقایق،کماهی، جز به بالا رفتن از پلکان حریت میسر نمیشود،هماره گوهر حقیقت با گشت و جست آزاد در افق سایه روشن-ناشی از درآمیختگی حق و باطل-فراچنگ میافتد،اما کشف هرحقی در هاله روشنایی حقی دیگر ممکن میگردد،جوانه حق نوین از تنه حق دیرین سر میزند،پس انتظار نمیتوان برد در محیطی که مشعل حقهای پیشین به تازیانه سرگردان توفان جنونپیمای یلگی و خواهشهای شکم و شهوت،خاموش میگردد و لحظه افزون افق در ظلمت بیشتری فرومیبرد،باز هم شعله حقهای پسین از آن سر برآورد."