خلاصه ماشینی:
"اینک چند نمونه از این نسبتهای متشابه را میآوریم:میتوانیم بگوییم که عارف بالله مسلمان همان رابطهای را با مبداء دارد که«زندهء آزاد»هندی با برهمن که در آن مستغرق شده است؛یا تجلی حق نسبت به جهان کثرات در اسلام دارای همان نقش انکشاف و استتاری است که دو وجه آشکارکننده و پوشانندهء توهم کیهانی(مایا)نسبت به برهمن؛یا سالک مسلمان از طریق ذکر و تخلیه و تجلیه و صیقل دادن آیینهء دل به همان آرامش باطنیای میرسد که سالک هندو از راه خاموش کردن کلیهء تموجات ذهنی و نفسانی.
دارا شکوه در فصل نوزدهم مجمع البحرین در بیان قیامت میگوید: قیامت:به طور موحدان هند این است که بعد از بودن در دوزخ و بهشت چون مدتهای طویل بگذرد،«مهارپرلی» (Mahapralaya) شود که عبارت از«قیامت کبری»است که از آیهء «فاذا جاءت الطامة الکبری» (یعنی وقتی که بیاید قیامت کبری)مفهوم میشود و از این آیه نیز معلوم میگردد:« نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا ما شاء الله.
خیال انسان هم بدینسان نقشی مضاعف دارد:از یک سو،نور خود را از شبکهء عالم ملکوت و مثال میگیرد و از این طریق به صور مثالی راه مییابد،و از سوی دیگر، موجب احتجاب و استتار میشود و این همان چیزی است که معادلش را در مفهوم مایای هندی نیز مییابیم.
اگر تمام نکات ظریفی را که از معادلات مجمع البحرین برمیآید در نظر بیاوریم و به ریزهکاریهای آن پی ببریم،ناگزیر به این نتیجه میرسیم که دارا شکوه به رغم ضعفی که در روش تطبیقی خود دارد،به کنه بسیاری از مفاهیم اساسی هندو و اسلامی آگاه بوده و ارتباطات مرموز آنها را به فراست دریافته است."