خلاصه ماشینی:
"مقاله یونگ و سه برخوانی بیضایی (به تصویر صفحه مراجعه شود) فرزین ریحانی تاکید یونگ بر ناخودآگاه باعث تبدیل نظریه او به یکی از برجستهترین نظریههای روانکاوی شده است.
»(بیضایی،1382،69)تیر انداختن آرش نیز باعث رواننژندی و تنهایی او گشته و آنجاکه برای آخرین بار دربند نوزدهم با کشواد مواجه میشود و صحبت تیر انداختن میگردد،آرش میگوید:«ای مرد،من تو را نمیشناسم،اما با این همه بدان که دل من اینک در سینه تنگی گرفته است.
) یعنی مضامین عاطفی واپس نهادهی مستعد برای ایجاد اختلالات دایمی در زندگی روانی و حتی برضد روان نژندی؛قهرمانان سه برخوانی هم از داشتن این عقدهها مستثنی نیستند،بازگشت دوباره به زندگی در اژدهاک،عدم توانایی آرش در تیر انداختن(که در اولین برخورد او با کشواد کاملا مشهود است)،و رسیدن بندار به مرگ و جاودانگی برایشان تبدیل به عقده گشته که (به تصویر صفحه مراجعه شود) برخی قهرمانان از سد این عقدهها عبور میکنند و برخی نه.
در بندی دیگر که صحبت از جام است، ناگهان بندار در یک بند تمام رویینه دژ را مخاطب قرار میدهد و دربند بعدی به جام و موضوع اصلی برمیگردد،که در واقع گریزهایی به مسائل دیگر زده میشود که از نیمه خودآگاه سر برمیآورند،و نوعی حس رویاگونه هم در این بخش وجود دارد،«تحلیل رویا اساس درمان تحلیلی است،رویا مهمترین ابزار فنی برای راهگشایی به ناخودآگاه است.
» (یونگ،1377:35،تحلیل رویا) انسان با مراجعه به رویا به نوعی رضایت دست مییابد و قهرمانان بیضایی در شرایط سخت برای خود رویا میسازند،قسمتهایی که اژدهاک تلاش میکند به زندگی قبلیاش دوباره دست یابد را میتوان در این بخش گنجاند."