خلاصه ماشینی:
"ما به کوهی رسیدهایم که این تخته سنگها همه از آن واکنده شدهاند مونتنی5که استاد امرسن بود ظاهرا سقراط را برتر از افلاطون میدانسته اما ود امرسن بیشتر دوستدار همان وقایعنگار سقراط است و مینویسد:«وسعت نظر افلاطون،نور و سایه را به تناسب در پس نبوغ زندگیمان تاباند.
Dover,Greek Homosexuality احتمالا افلاطون از قماشی خاص بوده: افلاطون خاصه در دو کتاب شبنشینی و فایدروس میل به همجنس و عشق به همجنس را نقطهء آغاز تدوین نظریهاش دربارهء متافیزیک قرار میدهد و این نکته خصوصا مهم است که او فلسفه را فعالیتی نمیداند که باید در خلوت فکر و به شکل اظهارات آمرانهء استادی به شاگردانش منتقل شود،بلکه حرکتی دیالکتیکی به پیش میشمارد که به احتمال زیاد در پاسخ مردی مسنتر به محرکی از جانب مردی جوانتر آغاز میشود...
آریستو فانس میخواهد معترض شود که آلکیبیادس مست و لا یعقل سر میرسد و این نظر هوشمندانه را میدهد که عشق نه به نیمهء دیگر است نه به کل بلکه به خوبی یا نیکی است.
کل این نظر که در مکاتب افلاطونی،نوافلاطونی و افلاطونی مسیحی بسیار شرح شده از آن خود افلاطون و مظهر نبوغ خود او است و اصلا بعید است که سقراط تاریخی آن را به کسوت کلام آراسته باشد.
سقراط میگوید که اهریمنی در درون دارد اما به نظر من افلاطون که مصنف شبنشینی است ذاتی دارد اهریمنانهتر از او چون نبوغاش مثل سقراط از جنس شخصیت نیست بلکه شاعری است از جنس دیگر،نیای دانته و جان میلتن1و کل مکتب رمانتیسم بعد از این دو،از جمله ییتس2،والاس استیونس3و هارت کرین4در سدهء بیستم."