خلاصه ماشینی:
"مدتی پیش خبرنگاری از من سؤال کرد که فکر نمیکنید برخی رفتارها در جامعه ما عکس العمل سرکوب غرایز جنسی است؟پاسخ من این بود که مگر تودهها معمولا جز زندگی غریزی دارند-البته به جز اعتقاداتشان-یعنی به چیز دیگری که در نتیجه اندیشیدن به آن برسند میپردازند؟!تولیدات فکری ما تا به حال چقدر بوده؟ما چقدر کتابخوان هستیم؟وقتی شمارگان یک کتاب در یک جامعه 70 میلیونی،هزارتاست آیا چنین جامعهای میتواند بگوید به اندیشه توجه بارز داشته است؟البته لابد یک کودک چند ماهه هم گونهای اندیشه دارد،حیوانات هم لابد در حداقلی میاندیشند ولی نه به آنگونه که یک انسان بالغ باید بیندیشد،تحلیل کند،قضاوت کند و تصمیم بگیرد و انجام دهد و یا اندیشه تولید کند منظورم این آخری است-نظریهپردازی،ابداع،اندیشههای نو -ما چقدر از این نظر در چند قرن گذشته جامعهای خلاق داشتهایم؟یا اینکه ما بیشتر زندگی غریزی داشتهایم؟به این جهت هر مؤلفی که بخواهد تجربه واقعی خودش را بیان کند به ناچار بخشی از آن،تجربه جنسی یا جنسیتی است یعنی همین تجربه زن بودن و مرد بودن با تمام امتیازات و با تمام محرومیتها و شادیها و خشمها و...
به همین جهت من فکر میکنم پناهبردن پروین به دیالوگ در شعر،پاسخی است به این نیاز؛نیاز به یک رابطه با کس دیگر،رابطه برای زنی بسیار تنها و منزوی-شاید در خانهای شلوغ و پررفتوآمد(بههرحال خانه یکی از اشراف مهم بوده است)-آنچه در شعر پروین به شدت حس میشود تنهایی زنی است که احساسهای خود بخصوص جنسیت خود را سرکوب میکند تا معصوم و پاک باشد و مورد تایید پدری قدر قدرت،زنی اخلاقی و خیر-که نهتنها جنسیت را در خود کشته بلکه حتی خشم و خشونت را."