چکیده:
معنی تا وقتی لباس لفظ نپوشد کسی بدان پی نمیبرد و برای دیگران محسوس نخواهد بود،ملاک معنی آن است که چون بر عقل سلیم و فهم صائب عرضه شود مورد قبول باشد. برای معنی رقیق لفظ هم باید رقیق باشد.و برای معنی قوی لفظ هم جزیل باشد.هدف از این مقاله تا حدی روشن نمودن هنر شاعری است؛که باتوجه به موضوع،لحن کلام را به گونهای بیان میکند که خواننده یا شنونده را با خود همراه میکند.و همان حالتی دست میدهد که خود شاعر در چنان حال و هوایی،گفتار را به نظم آورده است.لفظ و معنی دست در آغوش یکدیگر،مفهوم را آشکارا میکند. فردوسی حماسهسرای بزرگ در این میدان،گویسبقت را از همگان برده است. آنجا که پند و اندرز میدهد کلامش متین و موقر،آنجا که مغازله است شعر حالت سکری و لطافتی به خود میگیرد؛و آنجا که سخن از جنگ و جدال است،شعر به گونهای است که اضطراب و دلهره بر وجود خواننده مستولی میشود. لفظ،خادم معنی است،چون روح و بدن،ضعف هریک و قوت هر کدام،در دیگری اثر دارد.رعایت تعادل لازم است.تشخیص تعادل ذوق میخواهد؛ذوق تهذیب شده.
خلاصه ماشینی:
"دکتر محمد حسین خسروان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد لفظ و معنی در شعر حماسی(شاهنامه) چکیده هدف از این مقاله تا حدی روشن نمودن هنر شاعری است؛که باتوجه به موضوع،لحن کلام را به گونهای بیان میکند که خواننده یا شنونده را با خود همراه میکند.
گرفت آن زمان دست دستان به دست برفتند هردو به کردار مست سوی خانه زرنگار آمدند بدان مجلس شاهوار آمدند شگفت اندران مانده بد زال زر بدان روی و بالا و آن موی و فر دو رخساره چون لاله اندر چمن سر جعد زلفش شکندرشکن زدیدنش رودابه مینارمید به دزدیده در وی همی بنگرید توصیفی از این دلکشتر،زیباتر،خردمندأنهتر و هنریتر به وهم نمیآید.
شیوه بیان در اوج است: دو ابرو کمان و دو گیسو کمند به بالا به کردار سرو بلند دو برگ گلشن سوسن می سرشت دو شمشاد،عنبرفروش از بهشت بناگوش تابنده خورشیدوار فروهشته زو حلقه شاهوار لبان از طبر زد زبان از شکر زبانش مکلل به در و گهر شعر حماسه است از ابزار جنگی هم استفاده شده-کمان و کمند-ولی دلانگیزی و هیأت محبوب را در نظر بیاورید که چه زیبا و باعظمت مجسم شده است.
7-در داستان رستم و اسفندیار نیز وقتی دو پهلوان یکی کمربند دیگری را گرفته و دو اسب در کنار یکدیگر به تاخت در حرکتند آن حالت را چنین توصیف کرده است: همی زور کرد این بر آن آن برین نجنبید یک شیر از پشت زین 8-ممکن است گفته شود،نویسنده مدافع شده است نه منتقد؛کلمه«او»ضمیر شخصی است چرا به صورت«اوی»آمده است؟اولا اینگونه مسائل«لا یجوز للشاعر و لا یجوز لغیره»میباشد."