خلاصه ماشینی:
"». کتاب حاضر به قلم استاد شیمل همان آبمیوهء لذیذ و گواراست به زبانی ساده و عاری از تکلفات عالمانه که خوانندهء کمحوصله را اگر طاقت آن«پوستهها و دانهها»را نداشته باشد،بدون رنج موشکافیهای جانکاه و مراجعه به مآخذ و مقالات بسیار در چندین زبان،به عالم مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر آسمانی زبان فارسی میبرد و با اندیشهها و شعر و زندگی او و حتی شهر قونیه آشنا میسازد.
بهار برای مولانا رستاخیزی خرد است،باد حکم صور اسرافیل را دارد و جنبش کائنات همان قیام مردگان است: آفتاب حشر را ماند گدازد هر جماد از زمین و آسمان و کوه و سنگ و گوهری تا بداند اهل محشر کاین همه یخ بوده است عقل جزوی ننگ مانده بر سر یخ چون(؟؟؟) (غزل 2784) به همین قیاس مؤلف یکیک صوری را که مولانا با کسب الهام از تطور پدیدههای طبیعت در چهار فصل سال تخیل کرده است نقل میکند و تأویل دینی و روحانی و تطبیق هرکدام را بر مراحل سیر آدی از عمق خاک به اوج افلاک نشان میدهد.
در آداب نماز معانی بلندی نهفته است که نمازگزار اگر نباشد و گرفتار بند ظواهر بماند حال همان کسی را خواهد داشت که در قصهء مثنوی آمده است: آن یکی در وقت استنجا بگفت که مرا با بوی جنت دار جفت 10-فصل دهم در«تجلیات عشق»است و در طی آن مؤلف از استعاراتی که برای عشق و تأثیرات آن به کار رفته است سخن میراند و نفوذ کیمیایی آن را در تبدیل مس وجود آدمی به زر ناب،رنجهایی که عاشق در کورهء امتحان تحمل میکند تا تصفیه شود، پروانه و شمع،عشق به منزلهء دام مرغان جان و اصطراب اسرار خدا،ناز و نیاز عاشق و معشوق و بسیار تعبیرت و اصطلاحات دیگر را که در آثار رومی و دیگر صوفیان به آن برمیخوریم،شرح میدهد."