خلاصه ماشینی:
"این اشاره که در سراسر کتاب به طرز مشهودی تکرار میشود،از همان فصل اول و صحنه لمس دستان زنبق توسط مادربزرگ آغاز میشود و تا دست کشیدن صبا بر سر زنبق ادامه مییابد و حتی شاید چندان عجی هم به نظر نرسد که شیوه تفاوت گذاری نویسنده،بین او راکیها و صبا،لمس لاک پشتهاست.
دلیل قاطعی برای تکیهای تا این حد سنگینبر موتیف نامرئی شدن نداریم؛جز اینکه نامرئی شدن هم به صورت روایی،تکیه بر میل به پنهان شدن،دور از دید بودن و فرار از«ابژگی» است(به یادم بیاورید که«ابژگی»چندان کلمه درستی نیست)و باز میتوان با نگاهی به صفحه 133 و توجه به«باز کردن دستها»و«نگاه آداپا به صبا»،«احساس دوگانه»،«دایره قرمز»،«چشمان صبا که لحظهلحظه بزرگتر میشوند»و«غول اندام»بودن آداپا و نیز دو جمله«من آنقدر هم قد بلند نیستم.
سراغ دو شخصیت اصلی کتاب میرویم؛صبا و زنبق و به برخوردهای فرد و اجتماعی آنها نگاهی میاندازیم:صبا در مقابل آداپا و جامعه او راک و زنبق در برابر ناپدری و جامعه زمین،به این ترتیب،چهار حوزه مستقل وجود دارد،اما جواب در همه آنها یکی است:تن دادن.
اما با رسیدن به فصل آخر،سرکشیها به وسیله خود شخصیت مؤنث سرکوب میشود:صبا بار دیگر به او راک باز میگردد و زنبق به خانه ناپدری،پایانی خوش!بله،این پایانی است که نویسنده در شکل یک کمدی به آن پرداخته و چه حسن ختامی!دو روایت به یک شکل و در یک نقطه به پایان میرسند.
این کتابها از آنجا که در راستای خواست قدرت شکل گرفتهاند،علاوهبراینکه کتابهایی سرکوب گردند(دقت کنیم منظور این کتاب به تنهایی نیست)،کتابهایی هم به حساب میآیند که از سوی جامعه مورد پذیرش قرار میگیرند؛زیرا عوامل موثر برای پیدا کردن مشروعیت را دارند."