خلاصه ماشینی:
"تم اصلی داستان برادران شیردل،این رویکرد مشترک در ادبیات کودکان است که تصورات و داستانها میتوانند نگرش فردی را به زندگی تغییر دهند و سرانجام اینکه با پشتکار و انگیزه برای جنگ و مبارزه،میتوان از واقعیت غیر قابل تحمل رها شد.
بهبودی و اختیار اوایل سال 1970 که فانتزی و افسانهء خیالی، در سوئد و آمریکا،فراموش و کنار گذاشته شده بود و همچنین،زمانی که بسیاری از کشورهای غربی،به رئالیسم اجتماعی روی آوردند،لیندگرن، جای خالی معنویت را در کتاب کودکان به خوبی احساس کرد.
در داستانهای عبرتانگیز،سابق بر این،از مرگ به عنوان یک تدبیر جنگی و یا ترساندن حریف از مرتکب شدن گناهان کوچکی مثل سرپیچی،لجاجت و سرسختی،استفاده اوایل سال 1970 که فانتزی و افسانهء خیالی،در سوئد و آمریکا فراموش و کنار گذاشته شده بود و همچنین،زمانی که بسیاری از کشورهای غربی،به رئالیسم اجتماعی روی آوردند،لیندگرن،جای خالی معنویت را در کتاب کودکان به خوبی احساس کرد.
آیا این برای کسی که روی نیمکتی در آشپزخانه،با مرگ دست و پنجه نرم میکند،عمل پسندیده و مبتکرانه نیست؟ لیندگرن نظر خود را راجع به داستانش، اینگونه بیان میکند:«برای من به عنوان یک بزرگسال،کاملا واضح است که راسکی گیج و مات است.
لیندگرن در برادران شیردل،به خواننده کمک میکند که ماجرای راسکی در نانگیالا و دیگر اتفاقات را به راحتی باور کند.
شرایط آدم ناامید، شاید به گونهای باشد که او را به خودکشی هم وادارد،اما آنچه این ناامیدی را جبران میکند و به آدمی جرأت میدهد،احکام اخلاقی است:«چیزهایی وجود دارد که اگر آن را انجام ندهی،در این صورت، دیگر یک موجود زنده نیستی،بلکه یک تکه آشغالی."