خلاصه ماشینی:
"او در چارلی و کارخانه شکلاتسازی نیز دشمنانی برای خود درست میکند؛دشمنانی از قبیل اصلاحگران اجتماعی و به ویژه سوسیالیستهای انقلابی که دلشان میخواهد کودکان هم در جهان واقع،نظام بیرحم سرمایهداری را بشناسند،اما«دال»همه این قواعد را به هم میریزد و در سرزمین رؤیاها،چارلی بیچاره را صاحب کارخانه شکلاتسازی میکند.
1 اما در پشت این رو ساخت ماجراجویانه،ژرف ساختی روان شناختی به چشم میخورد،زیرا کودک هفت ساله یا شخصیت اصلی این داستان که در ظاهر کودکی خود«دال»است،این روایت را با مرگ پدر و مادرش شروع میکند.
اما«دال»در پشت این جملههای طنز و هراس،به جنگ یک ترس تاریخی شده میرود؛ترسی که بچهها از جادوگرها دارند، آن هم جادوگرهای انگلیسی،شاید در ابتدا،باور (به تصویر صفحه مراجعه شود) کردن این موضوع که انگلیس از خرافیترین کشورهای جهان است،مشکل باشد.
"1حال اگر کنشهای جادوگران این داستان را بر صفاتی که «یونگ»برشمرده،منطبق کنیم،انگار«رولد دال» آگاهانه چنین کاری کرده است.
در این داستان،یک کودک قرار دارد که دست حادثه او را بیپناه کرده است و دو چهره از زن یا «مادر مثالی»نیز دیده میشود.
چهره اول که در مادربزرگ تجسم یافته است،میخواهد که روان خرد شده کودک را بازسازی کند و آن طرف، نیروهای مرگ و نیستی قرار دارد که در تلاش هستند تا این کودک بیپناه را نابود کنند.
جادوگر اعظم یا چهره منفی«مادر مثالی»به نحو خشنی از کودکان نفرت دارد:بهگونهای که در گردهمایی جادوگران میگوید:"بهترر هم راضی کننده نیست!من حداکثرررر نتایج را میخواهم!بهتان دستور میدهم که تا سال دیگر که دوباره به اینجا میآیم،باید همه بچههای این کشورررر نیست و نابوده شده باشند،له شده باشند، چلانده شده باشند،از بین رفته و تلف شده باشند!..."