خلاصه ماشینی:
"هرچند همه میپذیرند که تاریخ انسان مجموعهای است از اعمال متقابل،درهم تنیده و به همآمیختهی عنصرهای مادی و معنوی،یا به بیانی دیگر عنصرهای عینی و ذهنی،باوجود این، تأکید گذاشتن بر یک عنصر در برابر دیگری معمولا به این ثقصد انجام میگیرد که وجه غالب در تبیین پدیدهها بهتر شناسانده شود و معیاری برای توضیح درست زندگی اجتماعی به دست آید.
اگر همین معناهای دوگانه را نیز در نظر بگیرم و به اصطلا با دوگانهسازی پیش برویم،باز باید این واقعیت را پذیرفت که رابطهی فرهنگ و تمدن خود رابطهای است پیچیده و تأثیرگذار بر یکدیگر که گاه،اگر برداشتی دیگر از این اصطلاح نشود،میتوان آن را ارتباطی دیالکتیک نام نهاد.
آنچه انسان را از این نوع از حیوانات متمایز میکند در واقع رفتار اجتماعی اوست که شکلهای متنوعی به خود میگیرد و مهمتر از همه آنکه وابسته به محیط معینی نیست و از این گذشته نمیتوان آن را ویژهی نوعی خاص از موجودات دانست.
ویلیامز میگوید در دوران کنونی این مورد سوم بیشتر کاربرد عام پیدا کرده است،هرچند که آن دو مورد دیگر نیز در جای خود به کار میروند؛این مورد سوم با کاربرد انسانشناختی و جامعهشناختی نیز، البته نه به آسانی،همزیستی دارد و به«تمام شیوهی زندگی»مردمی متمایز یا گروه اجتماعی دیگری اشاره میکند.
این همگرایی درعینحال عنصرهای مشترکی دارد با موضع معنوی یا ذهنی هنگامی که بر پراکسیس فرهنگی بهعنوان یک عامل در میان عوامل دیگر،تأکید میگذارد ولی به عوض آنکه روح آگاهیدهنده را که تصور میشد سازندهی همه فعالیتهای دیگر است اصل بگیرد،میگوید فرهنگ یا نظام معنادهنده است که از طریق آن میتوان یک نظم اجتماعی را منتقل، باز تولید،تجربه و کشف کرد."