خلاصه ماشینی:
"درحالیکه عامل گرایش به شرق در عصر باروک یک بحران اجتماعی،یعنی جنگهای سی ساله بود و اروپاییان در ادبیات شرقی از پی درس و پند و قواعد عملی زندگی میگشتند و مطابق با آن بیش از همه از گلستان و افسانههای آموزندهء مشرقزمین استقبال میکردند،آن بحران عامل رویکرد به شرق برای گوته جنگهای ناپلئونی و فروپاشی نظم اروپا پس از شکست ناپلئون در سال 1813 م،و برای آنهماری شیمل نخست بحران بزرگ اقتصادی در پایان دههء بیست و سپس ظهور نازیها بود، و گرایش چندانی به آموزش از دیگران در آن وجود نداشت،بلکه بیشتر جستوجویی در پی یک پنگاهگاه در مشرق شمرده میشد.
آنهماری شیمل نخستینبار سی ساله بود که به مشرقزمین سفر کرد و برای شش سال در استانبول به تدریس پرداخت و اگرچه خود در این میان دیگر چندان جوان نبود،با این حال در پرتو شهود بیواسطه و عمیق از شرق،از زمانهء خود،و بالطبع،از همهء شرقشناسان نسلهای پیش از خود،سبقت گرفت،زیرا که عمدهء شرقشناسان روزگار پیش از جنگ و به ویژه قرن نوزدهم،هرگز هیچ سفری به شرق نکرده بودند،تا چه رسد به این که زمانی دراز در آن زندگی کنند.
ازاینرو میتوان به عنوان ویژگی دوران مبادلهء فرهنگی پس از آنهماری شیمل چنین نتیجه گرفت: جا دارد آگاهی بر وجوه افتراق و اختلاف فرهنگها را حفظ کنیم و در عین پذیرش این فرقها،بکوشیم با آنها زندگی کنیم،ضمن آنکه باید به هرکس حق داد خود برای خود معین کند که این فرقها و اختلافها را در چه چیزی میبیند و مشکل درست در همین مسئله است، زیرا در عصر جهانیسازی،فرهنگها دیگر تا به همهء ظرایف خود خلوص ندارند و از هم جدایی نمیپذیرند،و حتی برعکس آن صدق میکند."