چکیده:
بیبی شهربانو از زنان مشهور و حتی تاثیرگذار در فرهنگ ایرانی است، داستان زندگی وی، از نظر تطبیق تاریخی دارای ابهاماتی است. اما نکته مورد توجه در داستان زندگی بیبی شهربانو، شباهت آن به چندین داستان اسطورهای در ایران است. این پژوهش قصد دارد به معنای ساختاری روایت بیبی شهربانو در کلانروایتهای اسطورهای بپردازد. بنابراین جایگاه و کارکرد وی در کلانروایت اهمیت دارد و نه شخصیت او یا واقعیت تاریخیاش، که جای تردید بسیار است. برای این کار داستان او بهعنوان یک واحد معناساز با واحدهایی همسان با آن در تاریخ اسطورهای ایران مورد مطالعهی ساختاری قرار گرفته است. این داستان با توجه به ساختاری که دارد و با توجه به همسانی آن با یک واحد از فرا-روایتهای اسطورهای دو هدف زیر را دنبال میکند: معنا بخشیدن به مفهوم رفتن شهریاری از دست ایرانیان؛ و حقانیت بخشیدن به خاندان علی(ع) بهعنوان شهریاران فرمانروا بر ایران.
Bibi Shahrbanu is one of the famous and to some extent influential figures in the post-Islamic Iranian culture, especially during the 10th century and onward. According to some accounts, she was the daughter of the last Sasanian king, and taken to Madina as a slave. But against all odds she ended up marrying Imam Hussein, the third Shiite Imam. There have been some serious doubts about this story and even her historical existence; nevertheless, she has had a significant place in the Iranian grand-narratives. For one, her story appears more like a Chronotope with certain meaning in the metanarratives. There are at least some other stories with the same function in the mythical narratives. These stories could structurally support the theses here in this paper. Thus, the purpose of this paper is first to unfold the role of the story as a literary device in the metanarrative to legitimize the real sovereign. Second, if hypothetically a metanarrative is a story about a story, encompassing and explaining other “little stories” within totalizing a schema, thus what would possibly be the meaning that her story creates within the culture.
خلاصه ماشینی:
بهسخنی، حتی اگر بیبی شهربانو شخصیتی تاریخی بوده باشد، در داستان به گونهای به ما معرفی شده است که نشان میدهد وجه افسانهای آن چیرگی بیشتری داشته، و واقعیت تاریخی آن در پرتو این معنای اسطورهای معنایی دیگر یافته است.
این داستان با توجه به ساختاری که دارد و با توجه به همسانی آن با یک واحد از فرا-روایتهای اسطورهای به نظر نگارنده دو هدف را دنبال میکند: یک، معنا بخشیدن به از دست رفتن شهریاری ایرانیان از یک سو؛ و دو، برحق دانستن خاندان علی(ع) بهعنوان شهریاران فرمانروا بر ایران.
این بنمایه با یک بنمایهی دیگر به هم درآمیخته و به صورت ترکیبی در برخی از داستانها عمل کرده است و آن اینکه ازدواج مرد ایرانی با زن بیگانه منجر به زاده شدن قهرمانی میشود که بهنوعی ایران را نجات میدهد.
اینجا اجازه دهید عناصر همسانی را ذکر کنیم که در همهی این داستانها آمدهاند و کمک به درک مسئله میکنند: یک، شهریاری از دست ایرانیان خارج شده است؛ دو، پادشاه و مردمی بیگانه بر ایران حکومت میکنند؛ سه، دختر پادشاه توسط پادشاه بیگانه به آن سرزمین برده میشود؛ چهار، یک ناجی یا شاه ایرانی بعدها پیدا میشود که با نیروی خدادادی پادشاه بیگانه را بیرون میراند یا میکشد و دختر (یا دختران) را به ایران برمیگرداند و با آنها ازدواج میکند؛ پنج، میوهی این ازدواج فرزندی است که نقش نجاتدهنده را برای ایران بازی میکند.