چکیده:
یکی از مهمترین فرآیندهای ساخت واژه که موجب غنای زبان نیز شده» اشتقاق پسوندی
است. پسوندها در ساختن اسم» صفت و قید نقش اساسی دارند و بهعنوان یکی از عناصر
مهم در فرایند واژهسازی بار سنگینی را به دوش میکشند. یکی از شگردهای واصف
باختری استفاده از پسوندهای صفتساز بهمنظور واژهسازی تخصصی و علمی در حوزة
زبان و ادبیات است. واصف باختری در صفتسازی از طریق اشتقاق پسوندی» نزدیک به
۰ پسوند صفتساز را در معانی گوناگون استفاده نموده است و در این پژوهش بررسی
میشود که آیا پسوندهای صفتساز در اشعار باختری را میتوان ویژگی سبکی باختری
دانست یا نه؟ پژوهش حاضر با روش تحلیلی و توصیفی به بررسی پسوندهای صفتساز
در اشعار واصف باختری میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که کاربرد این
پسوندها در شعر واصف باختری بسامد زیادی دارد و میتوان آن را یکی از ویژگیهای
سبکی وی محسوب کرد.
خلاصه ماشینی:
شباهت در ماهیت: یکی از کاربردهای پسوند «ین» در اشعار باختری، ایجاد کردن ارتباط شباهت ماهیتی میان صفت و موصوف است؛ مثلاً در بیت زیر، باختری با کاربرد «پولادین» میان محکمی و سختی پولاد و «دیوار» رابطه ایجاد کرده و هدفش استواری و آسیبناپذیری موصوف است: آوای بنیانسوزشان دیوار پولادین این تاریخ بیتاریخ را از پا دراندازد (همان، ۲۷۰).
6. پسوند صفتساز «ینه» در معنای بیان معنای رنگ موصوف در گروهی دیگر از واژههای ساختهشده با «-ینه» این پسوند با اسم نشاندهندة رنگ ترکیب میگردد و صفت یا اسمی میسازد که برخورداری از رنگ را بیان میکند: نشسته بر عماره نیلگونة خیزابها (همان، ۳۱۳).
6. پسوند صفتساز «-ینه» در بیان شباهت و همانندی در برخی واژههای شعر باختری که دارای پسوند «-ینه» است که ساختار [ اسم + ینه] دارند، معانی «همانندی و شباهت» را میتوان یافت: سالار قیرینه رخسار (همان، ۲۲۷).
6. پسوند صفتساز «وار» از جملة پسوندهای زایای زبان فارسی است که در معانی «شباهت»، «نسبت»، «دارندگی» و «قابلیت» به کار میرود و با اسم یا صفت ترکیب میشود.
6. پسوند صفتساز «وار» در معنی مالکیت: باختری این پسوند را گاهی در معنی مالکیت و دارندگی، با اسم یا صفت متصل نموده است: نغمة شادی به برم سوگواران تا به کی (همان، ۴۲).
6. پسوند صفتساز «ار» پسوند «ار» یکی از پسوندهای فعال و زایایی زبان فارسی است که به ستاک فعل پیوسته و صفت فاعلی میسازد.
این پسوند در شعر باختری بسامد چشمگیری دارد و گاهی با واژههایی ترکیب شده که پیشینة کاربرد در زبان فارسی ندارد؛ مانند: مباد سایة ابلیسسار وسوسهها (همان، ۹۸).