چکیده:
دربارة خاندانهای ایرانی پیش از اسلام، پژوهشهای بسیاری انجام پذیرفته، اما به چگونگی روند تأثیرهای فرهنگی این خاندانها تا سدههای اخیر کمتر پرداخته شده است. در این جستار، کوشش بر آن است که از راه نسبشناسی و با شناخت خاندان اسپهبدان، در جایگاه یکی از خاندانهای اشرافی مؤثر در سرنوشت سیاسی – اجتماعی این سرزمین، نشان داده شود که بخشی از دستاوردهای ملی و تداوم فرهنگی ما ایرانیان، ریشه در ماندگاری تاریخی این خاندانهای کهن دارد. اسفندیاریها از خاندان اسپهبدان طبرستان از نمونههای ماندگاری فرهنگی و شکوفایی این دودمانهای کهناند. نگاهی به تبارنامة خانوادگی این خاندان بیانگر حضور گستردة آنها در زمینههای گوناگون از سپاهیگری که منصب مورثی آنان بوده تا وزارت، ادب و هنر است. نگارندة مقاله بر پایة روش کتابخانهای و با پیگرفتن تبار خاندان اسفندیاری – به عنوان یک نمونة موردی- از پیش اسلام تا روزگار کنونی کوشیده است نشان دهد که یکی از عوامل بالندگی فرهنگ ایرانی و نظام دیوانسالاری این سرزمین وامدار پیوستگی و تدوام فرهنگی خاندانهای کهن است. این مقاله به دنبال اثبات این فرضیه است که تأثیر دستاوردهای فرهنگی ساسانیان و ساختار اداری آنان نه تنها در سدههای آغازین هجری که تا امروز نیز بهروشنی قابل پیگیری است.
Much research has been done on pre-Islamic Iranian families, but less attention has been paid to the cultural influences of these families. In this article, through genealogy and survey of the Espahbodan family, as one of the aristocratic families influencing the socio-political destiny of this land, an attempt is made to show that part of our national achievements and cultural continuity of Iranians is rooted in the historical permanence of the ancient families. The Esfandiari family from the Espahbodan dynasty is an example of the cultural continuity and prosperity of these ancient dynasties. A look at the family genealogy of this family shows their wide presence in various fields, from the army to ministry, literature, and art. This article seeks to prove the hypothesis that the influence of the cultural achievements of the Sassanids can be traced not only in the early centuries AH but also to the present day.
خلاصه ماشینی:
واژگان کليدي: خاندان هاي ايراني، اسپهبدان ، طبرستان ، سنت مقدمه خاندان هاي بزرگ اشرافي دورة ساساني، از يک سو به سبب سپاهيگري و در دست داشتن قدرت مالي و از سوي ديگر با دسترسي به آموزش و پرورش و بهره مندي از دستاوردهاي فرهنگي زمان خود، نقش بنيادين در سرنوشت حکومت ساساني و پيريزي دولت هاي نخستين سده هاي اسلامي بازي کرده اند.
افزون بر به کارگيري ناگزير طبقۀ دهقان ، خاندان هاي بزرگي چون «قارن » و «اسپهبد» که ريشه در اشرافيت ساساني داشتند تا سده ها پس از ورود تازيان (تا ١٠٠٦ق ) بر بخش هايي از ايران ، همچون طبرستان حکمراني کردند و خويشکاري نگاهباني و انتقال فرهنگ و تمدن ايراني را پيگرفتند (نکـ : راوندي، ١٣٤٧: ج ٢، ص ٢١٤).
از زمان اسپهبد قارن اول تا کشته شدن يزدگرد سوم ، آخرين پادشاه ساساني در ٣١ ق / ٦٥٢ م و تا چند سده پس از آن ، چند خاندان از فرمانروايان طبرستان که برخي از آنان از نوادگان شاهزادگان ساساني بودند حکومت طبرستان و گيلان را به دست گرفتند و نقش بسزايي در پاسداري از اين سرزمين ها در برابر تازيان ايفا کردند که از ميان آن ها بايد به «باونديان »، «قارنيان »، «گاوبارگان » و «پادوسپانيان » اشاره کرد، گروهي از پادوسپانيان با لقب «اسپهبد» تا ١٠٠٦ق بر طبرستان حکمراني کردند.
تداوم سياسي و فرهنگي اين خاندان از اسپهبد پادوسپان يکم پسر گاوباره که از ٣٠ ق تا ٧٠ ق بر رويان ، نور، لاريجان و ديلم فرمان راند تا علي اسفندياري، نامور به نيما يوشيج ، فرزند ابراهيم نوري و از دودمان هاي قديمي شمال ايران ، به آساني قابل پيگيري است .