چکیده:
عنَّازیان، دستهای از کُردهای منسوب به ایل شاذَنجان، در دهه پایانی نیمه اول سده چهارم هجری وارد منازعات قدرت در بخشی از ناحیه جبال شدند ولی تأسیس حکومت آنها تا اواخر همین سده به طول انجامید. بر این اساس، مسألۀ اصلی تحقیق حاضر، چرایی و چگونگی تأسیس حکومت بنیعنَّازی به مرکزیت حُلْوَان است؛ در حالی که درست در این دورۀ تاریخی، حکومت مقتدر بنیحَسْنَوَیْهْ در دِینَوَر هیچ قدرت همسانی را تحمل نمیکرد و دولت آل بویه در عراق نیز، با آنکه متّحد و گاهی حامی عنَّازیان بود ولی تمایلی به تأسیس حکومت بنیعنَّازی نداشت. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که عنَّازیان با حمایت آل بویه عراق، ابتدا موقعیت سیاسی و نظامی خود را در حُلْوَان و اطراف آن تثبیت کردند؛ کسب منصب «معاون حُلْوَان»، سپس با تسلط بر شاهراه اقتصادی، نظامی و مذهبی طریق خراسان؛ کسب منصب «حامی طریق خراسان»، موفق به تقویت موضع خود، سقوط حَسْنَوَیْهْ و برپایی حکومت شدند اما شیوه حکمرانی مبتنی بر پراکندگی قدرت و تجزیه قلمرو، همچون مسألۀ حل نشده آن، باقی ماند.
In the last decade of the first half of the 4th century AH, Anazians, a group of Kurds belonging to the Shazanjan family, entered into power conflicts in a part of the Jebal region, but the establishment of their rule lasted until the end of this century. Based on this, the main issue of the current research is why and how to establish the Bani-Annazi government with the centrality of Holwan; While right in this historical period, the powerful Bani Hasnawayh government in Dinevar did not tolerate any similar power, and the Al-Buyeh government in Iraq, even though it was united and sometimes supported the Anazis, but had no desire to establish the Bani Anazi government. The findings of this study show that the Anazis, with the support of Al-Buyeh of Iraq, first established their political and military position in Holwan and its surroundings; Obtaining the position of "Deputy of Hulwan", then by dominating the economic, military and religious highway through Khorasan; Gaining the position of "supporter of the Khorasan route", they succeeded in strengthening their position, the fall of Hasnawayh and the establishment of the government, but the governance method based on the dispersion of power and the division of the territory remained as an unresolved issue.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس ، مسئلة اصلی پژوهش حاضر چرایی و چگونگی تأسیس حکومـت بنـی عنَّـازی بـه مرکزیـت حُلْـوَان اسـت ؛ درحالی که درست در این دورة تاریخی ، حکومت مقتدر بنـی حَـسَْنوَْیهْ در دِینـوَر هـیچ قدرت همسانی را تحمل نمی کرد و دولت آل بویه در عراق نیز با آنکه مّتحد و گـاهی حامی عنَّازیان بود، تمایلی به تأسیس حکومت مقتدر بنی عنَّازی نداشت .
نواحی غربی ایران برخلاف مناطق شرقی و مرکزی آن ، به دلیـل هم جواری با مراکز خلافت اسلامی ، دیرتر محل پیدایی جنبش های ایرانی -اسلامی شدند، ولـی با تضعیف خلافت عباسی و برآمدن آل بویه در سدة چهارم قمـری ، وضـعیت در ایـن نـواحی تغییر کرد که پیامد آن ظهور دو امارت نسبتاً قدرتمند کُرد، یعنـی «بنـی حَـسَْنوَیهْ » بـا مرکزیـت دِینوَر و «بنی عنَّازی » با مرکزیت حُلْوَان بود که بخشی از تحولات مهـم اواخـر نیمـة اول سـدة چهارم تا اواخر نیمة اول سدة پنجم را رقم زدند.
وارد عرصة تحولات سیاسی و منازعات نظامی در نواحی غربی ایران و شرقی خلافت عباسی ، از اطراف بغداد تا دِینوَر شدند، ولی برپایی امـارت آنها تا اواخر سدة چهارم به طول انجامید؛ درحالی که حکومت حَسَْنوَیهْ به هیچ وجه حاضـر بـه پذیرش یک حکومت رقیب در کنار خودش نبود و آل بویه نیز اگرچه مثل حَسَْنوَیه ْ، حکومـت محلی عنَّازی را رقیب خود نمی دانـست ، ولـی نـاگزیر از ظهـور یـک قـدرت محلـی تـازه در همسایگی خود بیم داشت و بیشتر به دنبال برپایی یک دستگاه قدرت کاملاً مطیع بود.
Moḥammad (1965), Al-Kāmīl fī al-Tārīḵ, Beirut: Dār Ṣādīr.
Moḥammad (1408), Al-‘Ebar, edited by khalil Sahada, Beirut: Dār al-Fīkr.