چکیده:
یکی از جستارهای بنیادی در فلسفه، جستار شناخت است و یکی از گونههای شناخت، شناخت حسی است. با آنکه این شناخت، شناختی همگانی است و بی آن دیگر شناختها ناشدنی مینمایند، جایگاه و ارجمندی آن، چنانکه باید روشن نیست. هدف پژوهش حاضر تبیین و تحلیل دیدگاه ارسطو به عنوان پدر مشاییان و سهروردی در جایگاه رییس فلاسفه اشراق در جهان اسلام پیرامون شناخت حسی و تفاوت دیدگاه این دو نظام فلسفی است. روش پژوهش توصیفی –تحلیلی است و نتایج نشان می دهد که نقد و گذر از معرفت شناختی حسی ارسطو می تواند به راهکاری بدیع و استوار تر منجر شود .در این مقاله نخست، دیدگاه ارسطو، دربارهی چگونگی شناخت حسی کاویده میشود؛ سپس بابیان دو نقد کارساز سهروردی بر فلسفه مشاء، یکی درزمینهی روششناختی و دیگری درزمینهی شناخت حسی، دیدگاه سهروردی بازگو میشود و در پایان به داوری دو دیدگاه مشاء و اشراق پرداخته میشود و روشن میگردد که نقد سهروردی بر دیدگاه ارسطو در باره شناخت حسی نقدی بنیادی است.
The purpose of the present study is to review sensory cognition from the view of Aristotle and Sohrewardi. The method of research is descriptive-analysis and in this regard first, the Aristotle's view about sensory cognition was studied and then, Sohrewardi's view was explore by two effective criticisms from Sohrewardi on Peripatetic school of philosophy, one in terms of methodology and another about sensory cognition. Finally, the Peripatetic school of philosophy and Illuminationism were analyzed and it was revealed that Sohrewardi's critique of Aristotle's view about sensory cognition is fundamental. The results showed that a critical review of Aristotle's sensory epistemology can lead to a new and more consistent guideline.