چکیده:
پژوهش حاضر به تحلیل جایگاه مطالعات فرهنگی در ایران از خلال مقالات منتشرشده در فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات در فاصله زمانی 1392- 1396 میپردازد. مبنای نظری مقاله مبتنی بر دستهبندی کریس روجک است که این حوزه از دانش را به چهار برهۀ ملی- مردمی، متنی- نمایشی، جهانی-پساذاتباوری و حکومتمندی و سیاست تقسیم میکند. روش مورد استفاده «فراتحلیل کیفی»، و فن گردآوری دادهها مبتنی بر بررسی اسناد است. یافتهها نشان میدهد که از 156 مقاله بررسیشده، 97 مقاله در حوزۀ متون فرهنگی، 25 مقاله در حوزۀ فرودستان، 8 مقاله در باب زندگی روزمره، 7 مقاله در تحلیل فرهنگ عامه، 4 مقاله مربوط به سیاستگذاری فرهنگی و 14 مقاله نیز سایر مباحث را در بر میگیرند. مضمون مقالات بیانگر آن است که مطالعات فرهنگی در ایران تمایلی به بازنمایی و نمایندگی صداهای خاموش ندارد؛ به بافت و زمینه وقعی نمینهد؛ انتزاعی است و جامعۀ هدفِ آن طبقۀ متوسط تهران. این در حالی است که کشور ایران دارای طیفی از گروههای اجتماعی مختلف با تجربۀ شکلهای چندگانه نابرابری هم در حوزۀ سیاستِ بازتوزیع و هم در قلمرو سیاستِ بازشناسی است. از این حیث، به نظر میرسد اغلب این مطالعات به سیاستزدایی از جامعه و مردم محدود میشوند و چندان به مداخله راه نمیبرند. ولی این تمام داستان نیست. برای مثال، با اینکه در دو دهۀ اخیر تغییرات اجتماعی چشمگیری رخ داده است و بخش مهمی از زندگی ما متأثر از فرآیندهای پیچیدۀ اقتصادی و سیاسی است، اما این حوزه از دانش کماکان در پی مطالعات متنی است و التفاتی به چگونگی تغییر در سطح واقعیت مادی زندگی روزمره ندارد. مهمتر از همه این که مطالعات فرهنگی در ایران تاکنون نتوانسته سنت پژوهشی خاصی را دنبال کند و از این رهگذر هنوز به خلق مطالعات فرهنگی ایرانی که ذاتی این شیوه از اندیشه است دست نیافته است.
The present study analyzes the position of cultural studies in Iran through articles published in the quarterly journal of cultural studies and communication in the period 2013-2017. The theoretical basis of the article is based on the views of Chris Rojek, who divides this field of knowledge into four periods: national- popular, textual- theatrical, global-post- belief and governance and politics. The method used is qualitative meta- analysis and the data collection technique is the examination of document. According to findings, out of 156 articles reviewed, 97 articles in the field of cultural texts, 25 articles about the marginalized, 8 articles on daily life, 7 articles on the analysis of popular culture, 4 articles on cultural politics and 14 articles it also covers other topics. The content of the articles indicates that cultural studies in Iran does not tend to represent silent voices; does not pay much attention to context and texture; It is abstract and the study population is the middle class of Tehran. Meanwhile, Iran has a range of different social groups with experience of multiple forms of inequality both in the field of redistribution policy and in the realm of recognition policy. In this sense، most of these studies seem to be limited to depoliticizing society، and do not intervene much. But that is not the whole story. Although, great changes have taken place in the last two decades and an important part of our lives is affected by complex economic and political processes، this area of knowledge still seeks textual studies. It does not pay attention to how it changes at the level of the material reality of everyday life. Finally, cultural studies in Iran have not yet been able to follow a particular research program. It has not yet achieved the creation of Iranian cultural studies that inherent of thought.
خلاصه ماشینی:
براي مثال، با اينکه در دو دهۀ اخير تغييرات اجتماعي چشمگيري رخ داده است و بخش مهمي از زندگي ما متأثر از فرآيندهاي پيچيدهي اقتصادي و سياسي است، اما اين حوزه از دانش کماکان در پي مطالعات متني است و التفاتي به چگونگي تغيير در سطح واقعيت مادي زندگي روزمره ندارد.
بيشتر به دنبال تحليل و تفسير سبک زندگي طبقه متوسط تهران و مطالعات متني بوده است )بنگريد به کاظمي و حاج محمد حسيني، ١٣٩٥( و از اين حيث، تا کنون پژوهش عميقي در اين حوزه در راستاي معرفي گروههاي طرد شده مانند مهاجران، گروههاي قومي، طرد شدگان شهري و ديگر خرده فرهنگها انجام نشده است.
١- مطالعات فرهنگي ايران چه موضوعاتي را مورد مطالعه قرار ميدهد و از کدام موضوعات پرهيز ميکند؟ ٢-غايت اين حوزه از دانش در کشور ما چيست؟ ٢- پيشينهي پژوهش ١-٢: پيشينۀ تجربي کاظمي و حاج محمد حسيني )١٣٩٥( در کتابي تحت عنوان »مطالعات فرهنگي دانشگاهي در ايران« به بررسي وضعيت و عملکرد مطالعات فرهنگي در دانشگاههاي ايران در طول دهه هشتاد هجري شمسي پرداختهاند و شناسايي جريانهاي اصلي درون دانشگاهها را هدف مطالعه خود قرار دادهاند.
هرچند کارهايي که در اين پژوهشها صورت پذيرفته داراي جنبههايي مثبت است و نقدهاي خوبي هم از سوي آنها بر مطالعات فرهنگي وارد شده است، اما پژوهشهاي مذکورکاستيهايي نيز دارند؛ از جملهي اين کاستيها ميتوان به موارد زير اشاره کرد: بيتوجهي به گستردگي موضوعات مورد مطالعهي مطالعات فرهنگي به ويژه فرودستان؛ ناديده گرفتن تغييرات اجتماعي و فرهنگي؛ غفلت از سنتهاي پژوهي فعال در فضاي مطالعات فرهنگي و مشخص نبودن دستور کار آن در ايران؛ ناديده گرفتن توانمندسازي فرودستان به عنوان بخشي از ابعاد مطالعات فرهنگي و در نهايت نپرداختن به رهايي بخشي و چگونگي توانمندسازي به عنوان يکي از اهداف اساسي مطالعات فرهنگي.