چکیده:
نمایشنامه یکی از گونه های مهم ادبی است که در ادبیّات ایران کمتر به آن توجه شده است. دانش پژوهانی که جرات گام نهادن در این وادی را می یابند، موفق به صید دُرر ارزشمندی از جنس اساطیر، فرهنگ، تاریخ، داستان، عرفان، فلسفه، باورها و عقاید، زبان و دقایق ادبی می شوند که گر چه سخت به دست می آید، به دست هر کسی نمی آید. وکروم اروشی، نمایشنامه ای شرقی برخاسته از سرزمین هزارتوی تمدن و عرفان و فلسفه اشراقی هند است که توسط کالیداس، یکی از برجسته ترین نویسندگان ادبیّات سانسکریت هند، تحریر شده است. نویسندگان این مقاله بر آنند تا ساختار نقشۀ داستانی این نمایشنامه را بر اساس بوطیقای ارسطو، به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای بررسی کنند تا به این سوال اصلی پاسخ داده شود که با وجود مشابهت هایی همچون آغاز و انجام نمایش ها، وجود شخصیت ها، گفتگوها، و... آیا ساختار نمایشنامه های کهن هند قابل تطبیق با بوطیقای نمایشنامه های کلاسیک یونان هست؟ نتیجۀ تحقیق نشان می دهد که با وجود مشابهت هایِ ناگزیر، نمایشنامۀ وکروم اروشی ساختار خاص «داستان در داستان» شرقی را دارد. طرح داستان شامل رویدادهایی جانبی با ساختار اوجگاهی است که هریک استقلال اجرایی دارند و از این جهت نمایشنامۀ هندی ساختاری اپیزودیک دارد. دخالت خدایان و نیروهای فرازمینی نمایشنامه را از ساختار علت و معلولی ارسطویی دور کرده خردورزی کلاسیسم را از آن می گیرد و به جهت اعتقاد به کارما در میان هندوان، پایان مشخصی برای نمایشنامه وجود ندارد و بنوعی، پایان وقایع آن مساوی با آغاز دیگری است که به نمایشنامه حالتی دورانی می دهد.
The play is one of the most important literary genres that has been underestimated in Iranian literature. Vikramorvashi is an eastern play from the labyrinthine land of civilization, mysticism, and illumination philosophy of India, written by Kalidasa, one of the most prominent writers in the Sanskrit literature of India. The authors of the present paper intend to study the plot structure of this play based on Aristotle’s Poetics by an analytical-descriptive method and using library instruments in order to answer the main question of this research: Are the structures of the old Indian plays comparable to the poetics of classical Greek plays despite their similarities such as the beginning and the performances of the plays, the presence of characters, conversations, etc.? The results of the present research indicate that, despite the inevitable similarities, Vikramorvashi’s play has the story-in-story structure of the Eastern stories. The story plot includes side events with a climatic structure each of which has an executive independence, and accordingly, the Indian play has an episodic structure. The intervention of deities and the extraterrestrial forces have moved the play away from the Aristotelian cause and effect structure, and removed the wisdom of the classicalism from this play, and due to the Hindus’ belief in karma, there is no definite end to the play, and in some way the end of the events equals another beginning which gives the play a circular state.
خلاصه ماشینی:
در همین راستا پژوهش پیش رو در پی پاسخ به این پرسش ها است : ١- با وجود مشــابهت ســاختاری آیا میتوان نمایشــنامۀ وکروم اروشــی را با بوطیقای ارسطو کاملا قابل تطبیق و تحلیل دانست ؟ ٢- سـاختمایۀ نمایشـنامه های قدیمی هند با طرح نمایشـنامه های ارسـطو چه اختلافاتی دارد؟ ١-٢- اهداف و ضرورت انجام آن هندوسـتان پیشـینۀ درخشانی در فرهنگ و هنر دارد که با توجه به اشتراکات زیادی که نمایشـنامه های شـرقی با هم دارند و نیز استعداد و پیشینۀ درخشان نمایشنامه نویسان هندی نکات ارزنده ای به دست میدهد ضمن اینکه ما را در شناخت پیشینۀ مشترکی که با این سـرزمین داشـته ایم یاری میکند.
شـاه غمگین میشود تصمیم میگیرد سلطنت را رها کرده و به جنگل پناه ببرد در این هنگام فرمان ایندرا میرسـد که نوید ماندن اروشی نزد شاه را میدهد به شرط آنکه شـاه سـلاح زمین نگذارد و چون گذشته در شکست دشمنان ایندرا را یاری کند اسباب تاج گذاری شاهزاده نیز فرستاده شده است ( کالیداس ،بی تا:١٠٢-٢١٦).
شاه صحنه را به قصد نجات اروشی ترک میکند و پریان نیز به قرارگاه خود، قلۀ «هیمکوت » رفته منتظر شاه میمانند: شاه : کجا به انتظار من خواهید ماند؟ پریان : بر قلۀ « هیمکوت » که در برابر شماست (کالیداس ، بی تا: ١٠٨) رمبا (یکی از پریان ): دوسـتان ، «راج رشـی» (شاه خردمند) که رفت ، ما هم بقرارگاه خود برویم (همان : ١٠٩) در این صـحنه ، داسـتان قبل از شـروع نمایشـنامه آغاز شـده که هنگام بازگو کردن توسط پریان برای شاه ، مخاطب نیز از ماجرا آگاه میشود؛ اسیر شدن اروشی و دوستش چترلیکا به دسـت دیو.