چکیده:
چکیدهنقشنمای گفتمانی مقولهای نقشی-کاربردی است که در شرایط صدق عبارت حامل خود تأثیری نداشته و معنایی رویهای و فرایندی دارد نه توصیفی و گزارهای. این مقوله زبانی در سالهای اخیر توجهی فزاینده را به خود جلب کرده و در چارچوبهای نظری متنوعی بررسی شدهاند. یکی از رویکردهای مهم به این نقشنماها، الگوی ارتباطی گرایس (1989) است. گرایس در بررسی برخی نقشنماهای گفتمانی با تبیین مفهوم تضمّن قراردادی در کنار تضمّن مکالمهای، به مفهومپردازی کنش گفتاری غیرمرکزی یا سطح بالاتر در کنار کنشهای گفتاری سنّتی یا به تعبیر او مرکزی، دست زده است. از منظر او، اغلب عبارات در خدمت اجرای کنشهای گفتاری مرکزی هستند، نقشنماهای گفتمانی اطلاعاتی را دربارة کنش گفتاری غیرمرکزی یا سطح بالاتر منتقل میکنند. گرایس این عبارات را حاوی تضمن قراردادی میداند. در مقالة حاضر، ابتدا به توصیفِ خصائص نقشنمای گفتمانی «مگر» در چارچوب خصائص سرنمونی برینتون (1996) و هاینه (2013) برای نقشنماهای گفتمانی پرداختهایم. سپس توصیفی درزمانی از تحوّل معنایی این واژه ارائه کردهایم که حاکی از تحوّل از معنایی گزارهای به واژهای با کارکرد متنی و بیانی در فارسی امروز است. این تحوّل را در وفاق با تحلیل تراگوت در راستای ذهنی شدگی بیشتر ارزیابی کردهایم. در وهلة بعد، تلاش کردهایم این نقشنمای گفتمانی را به مثابة کنشگفتاری سطح بالاتر تحلیل کنیم. ما در اینجا نشان دادهایم که «مگر» علاوه بر ایفای نقش اتصالگر (میان دو عنصر متنی یا رمزگذاریِ ارتباط میان محتوای گزارهایِ پارهگفت و بافت مقدّم بر خود)، به اجرای یک کنشِ گفتاریِ غیرمرکزی با توان منظوری «افادة تقابل» یاری میرساند. نهایتاً با توجّه به آنکه طبق پیشنهادة سرل (1969)، کنشهای گفتاری موضوع شرایط چهارگانة تناسب (اقتضائی) یعنی شرط محتوای گزارهای، شرایط پیشینی (تمهیدی)، شرط صداقت، و شرط ضروری (ذاتی) هستند، کوشیدهایم نشان دهیم این شرایط برای کنشهای گفتاری سطح بالاتر و به طور خاص کنش گفتاری «مگر» چگونه امکان تبیین مییابد.
Discourse marker is a functional-pragmatic category, not affecting truth conditions of the sentence. These linguistic elements encode procedural rather than representative or propositional meanings. Discourse markers have been the subject of increasing attention in recent years, and have been investigated in different theoretical frameworks. Among the vast variety of approaches toward interpreting the role of discourse markers, one major approach is rooted in Grice's suggestion. By elaborating the concept of conventional implicature along the previously well-known concept of conversational implicature, Grice (1989) treats some discourse markers as being instances of the former. He also conceptualized the concept of non-central or higher-level speech acts to account for the contribution of these discourse markers to the meaning of their host sentence. In this article, we will initially describe the characteristics of the discourse marker "magar" (‘unless’/’but’) in terms of prototypical characteristics of discourse markers proposed by Brinton (1996) and Heine (2013). We then present a diachronic exposition of its semantic development from having a propositional meaning to a word with a textual and expressive function in contemporary Persian. This explanation is in accordance with Traugott’s (1986) analysis of semantic change toward more subjectification. Ultimately, we have applied a Gricean interpretation to this Persian discourse marker, as a higher-level speech act. It is argued that "magar" (‘unless’/’but), in addition to its function as a connective element (which connects two textual units or encrypts the connection between the propositional content of an utterance and its previous context), can help with the performance of a non-central speech act with the illocutionary force of indicating opposition. Given the fact that speech acts, in Searl's terms, are the subject of the quadruple felicity conditions, namely Preparatory, Sincerity, Propositional content and Essential conditions we have shown how these conditions can be actualized (or applied) when it comes to higher-level speech acts.
خلاصه ماشینی:
واژٔە «مگر» که حاصل دستوري شدگي واژهاي با معناي قاموسي در ترکيب با نشانۀ نفي بوده است ، با پشت سر گذاشتن تحوّلات معنايي و کاربردي مختلف و پذيرش طيفي گسترده از معناها، در زبان فارسي امروز واجد کارکرد نقش نماي گفتماني نيز شده است و در تطابق با تحليل تراگوت (١٩٨٢) به سمتِ معنايي تقابلي و کاربردي پذيرشي حرکت کرده است که تغييري در راستاي ذهني شدنِ بيشتر بوده است .
در مقالۀ حاضر، پس از بررسي گسترٔە معنايي و خصائص سرنموني نقش نماي گفتماني «مگر» (برينتون، ١٩٩٦ و هاينه ، ٢٠١٣) و شرحي درزماني از تحوّل معنايي اين واژه تا فارسي امروز و پذيرفتن معناي تقابلي و کاربرد پذيرشي ، تلاش کردهايم آن را به مثابۀ کنش گفتاري سطح بالاتر تحليل کنيم .
ما در اينجا نشان دادهايم که عبارات شامل «مگر» را در فارسي امروز مي توان داراي دو سطح متفاوت دلالت در نظر گرفت که سطح نخست به محتواي گزاره اي و تعيين شرايط صدق و کذب عبارت مرتبط بوده و ديگري با افادٔە تقابل ، به اجراي کنش گفتاري غيرمستقيم سطح مرکزي ياري مي رساند؛ در اين سطح دوم، واژٔە «مگر» نشانگر تقابل عبارت حامل آن با پارهاي ديگر از کلام، انتظارات گوينده يا گزارهاي مستخرج از بافت پيشين مکالمه است .
Relevance and linguistic meaning: The semantics and pragmatics of discourse markers (Vol. 99).
Pragmatic markers in English: Grammaticalization and discourse functions (Vol. 19).