چکیده:
چکیدهمعشوق در ادبیّات غنایی بهویژه غزل، تجلّیگاه آنیماست؛ تصویر زمینی آن، نمودی از عنصرِ دگرجنس انسانِ دوجنسی است و نمود آسمانی آن بر ایزدان و ایزدبانوان مطابقت مییابد. تصویری اشباعشده از موجودی غریب؛ فرازمانی، ازلی و ابدی، خداگونه، با زیبایی بیحد، مهربان و پرستار و مجموعۀ همۀ خوبیها، که بهگونهای ناهشیار بر آمیزهای از معیارهای زیباییشناختی تمام دورانها و تمام اقوام بشری تطبیق دارد. آنیما از اساسیترین کهنالگوهای ناخودآگاهِ جمعی یونگ است که در تکوین شخصیّت مرد، کارکردی اساسی دارد؛ نیمۀ زنانه در مردان، که بهخاطر ملاحظات نظام مردسالاری، عموماً با سرکوب، مانعِ ابراز وجود او میشویم، غافل که هرچیزی را که سرکوب میکنیم، خاموش نمیشود، بلکه با انرژی بیشتری در زمان و شکلی نامناسب از ناخودآگاه فوران میکند. برای پیشگیری از طغیان آنیما، مرد لازم است یاد بگیرد که چگونه در ارتباط با نیمۀ زنانه بکوشد و او را در زیستِ خودآگاهی شرکت دهد، تا از موهبتهای آن برای شکوفایی و تعالی خود بهرهمند شود. پژوهش پیشِ رو بهشیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و آماری، مطالعه و مطابقت کهنالگوی «آنیما» بر غزلهایی از هوشنگ ابتهاج است که همخوانی و قابلیّت تفسیر آنیمایی داشتند؛ میزان کامیابی «سایه» با کوشش او در شناسایی عنصر زنانۀ روان، رابطهای مستقیم دارد، امّا بهنظر میرسد شاعر در ارتباط پایدار با عنصر زنانه کامیاب نبوده و در بخش قابل توجهی از غزلهای او غلبه با آنیمای منفی باشد، ولی در برخی از غزلهایش ناهمواریهای تفرّد را کموبیش پیموده است.
AbstractThe lover is the manifestation of anime in lyrical literature, especially sonnets. Its terrestrial image is a representation of the heterosexual element of bisexual man, and its celestial appearance corresponds to gods and goddesses, i.e. saturated image of a strange creature that is transcendental, primal, eternal, and God-like, with infinite beauty and kindness, being a nurse and a collection of all goodness. It subconsciously adapts to a mixture of aesthetic criteria of all eras and all human races. Anima is one of the most fundamental archetypes of Jung's collective unconscious, playing a fundamental role in the development of male personality, the feminine half in men, which because of the patriarchal system’s considerations is generally repressed, prevented from expressing themselves, unaware that everything we suppress is not extinguished but, rather, erupts with more energy from the subconscious at an inappropriate time and form. To prevent anima’s eruption, a man needs to learn how to strive in relation to the female half and have it engaged in a life of self-awareness, so that he can enjoy its gifts for its flourishing and transcendence. The present research employs a descriptive-analytical and statistical method to study the correspondence of "anima" archetype on the sonnets of Houshang Ebtehaj that were in harmony and capable of interpreting anime. The extent of his success is directly related to his efforts to identify the feminine element of the psyche. But it seems that the poet has not been successful in a stable relationship with the female element. While in the majority of his sonnets he has overcome the negative anime, in some of the others he has more or less gone through the unevenness of individuality..
خلاصه ماشینی:
پژوهش پيشِ رو به شيؤە توصيفي ــــ تحليلي و آماري، مطالعه و مطابقت کهن الگوي «آنيما» بر غزل هايي از هوشنگ ابتهاج است که هم خواني و قابليّت تفسير آنيمايي داشتند؛ ميزان کاميابي «سايه » با کوشش او در شناسايي عنصر زنانۀ روان ، رابطه اي مســتقيم دارد، امّا به نظر ميرســد شــاعر در ارتباط پايدار با عنصــر زنانه کامياب نبوده و در بخش قابل توجهي از غزل هاي او غلبه با آنيماي منفي باشد، ولي در برخي از غزل هايش ناهمواريهاي تفرّد را کم وبيش پيموده است .
اين امر ميتواند به شکل شرم و آزرم خود را نشان دهد و صورت متعاليتر رازداري را به خود بگيرد: جانا، نواي عشـق خموشـانه خـوش تـر اسـت آن آشــناي ره کــه بــود پــرده دار کــو (همان : ٨٥) دليل ديگر آن ميتواند به جهت آسيب هايي باشد که از رهگذر ابراز علاقه به معشوق (فرافکنيهاي ناموفّق ) متوجّه او بوده است : با مـنِ بـيکـسِ تنهاشـده يـارا تـو بمـان همه رفتند از اين خانه خدا را توبمان (همـــان : ٨٣) و در حالت سوم ممکن است آنيما در مرحلۀ دوم عمر فرافکني شده و متوجّه درون شاعر باشد: اينجاســت يار گم شــده ، گرد جهان مگرد خود را بجـوي سـايه اگـر جسـت وجـو کنـي (همـــان : ٥٠) اين که شـــاعر چگونه توانســـته اســـت در غيبت اين گروه واژگان ، پذيراي خوانندگان در ١٣١ غزل عاشقانه شود، جاي شگفتي است .
واژٔە «دوســت » با ١٩ بســامد بار عمده اي از اين حوزٔە معنايي را در غزل ابتهاج ، به دوش کشيده است و شاعر آن را براي هر دو جنس مذکّر و مؤّنث به کارميبندد: چون خال که بر کـنج لـب يـار خـوش افتـاد اي نکته تو هم در دهـن دوسـت بـه جـا بـاش (همــــان : ٢٠٤) نمود منفي زنِ آنيمايي «مانند تمامي کهن الگوها، آنيما و آنيموس جنبه هاي مثبت و منفي دارند.