چکیده:
اسطوره همانند یک داستان تعریف میشود که ریشه در هویت هر فرهنگی دارد و بر باورهای بشری، هویت فردی یا جمعی با ویژگی ملی-اجتماعی و جهان شمولی تکیه میکند. همچنین در اسطورهها از آرزوها، اعتقادات، ارزشها و داستانهای مبارزه خیر و شر، خودی و دیگری و نکات پندآموز دیگر سخن به میان میآید. از سوی دیگر، اسطوره از اهمیت هستی شناسانه برخوردار است، به همین دلیل پژوهشگران با تحلیل اسطورهها به مطالعۀ تکامل ذهن آدمی و چگونگی اندیشیدن او و "در جهان بودگی"اش میپردازند. پس پژوهش اسطوره میتواند امری تکوینی و تداوم یافتهتعریف شود که از دغدغههای انسان باستان و انسان معاصر میگوید یعنی اگر اسطورهسازی یکی از قابلیتهای ذهن انسان است و امکان آفرینش اسطورههای جدید را پدید میآورد، اسطوره پژوهی هم پرده از بازیافتهای اسطورههای کهن برمیدارد. ادبیات نیز نقش بسزایی در انتقال اسطوره دارد چون هر دو، ریشه در تخیل و خلاقیت بشری دارند. خوانش اسطورهها در گونههای ادبی مختلف حماسی و غنایی و در نمایش و رمان صورت میپذیرد. این جستار به بررسی مقابلهای بازیافت امروزی اسطوره کهن در دو رمان از میشل تورنیه با عناوین جمعه یا کرانههای اقیانوس آرام و جمعه یا زندگی وحشی میپردازد. همچنین، اسطورۀ اودیپ را در دو رمان رب گرییه با نام پاک کنها و ازسرگیری با اصل اثر سوفوکل از دیدگاه بینامتنی ژونتی مقایسه میکند.
خلاصه ماشینی:
سؤالات اصلي پژوهش بدين شرح اند: چه برداشتي از اين اسطوره ها صورت ميگيرد و چه استحاله هايي در بازپردازي آن ها در خلال متون قرون و حتي سال هاي مختلف رخ ميدهد؟ اين تغييرات در چه سطوحي اتفاق ميافتد و ارتباط ميان آن ها به چه شکل ظاهر ميشود؟ آيا ميتوان به تعميم موضوع بازيافت اسطوره ها و علل آن در قرن بيستم دست يافت ؟ با توجه به اين مطلب که اسطوره هاي غربي در اساطير رومي و يوناني ريشه دارند و هم از نظر زماني و هم از نظر مکاني با اصل اسطورة باستاني خود متفاوت اند، بازيافت آن ها بالطبع از استحاله هاي بشري در طول تاريخ و شايد از موقعيت جغرافيايي آن ها حکايت ميکند.
اسطورة اوديپ در هر دو رمان با نشانه هاي مستقيم و غيرمستقيم و با ساختار و مضامين تلويحي خودنمايي ميکند: ١) معماي کليدي ابوالهول ٧٠ سوفوکل به شکلي ديگر از سوي دائم الخمري در بيش متن اول مطرح ميشود (٢٣٤ : ١٩٥٣ ,Robbe-Grillet).
«والاس »، شخصيت اصلي بيش ـ متن اول به ياد ميآورد که در کودکي همراه مادر ناتنياش به اين شهر آمده بود تا به جست وجوي يکي از والدين خود که احتمالا پدرش است ، بپردازند (-Robbe ٢٣٩ ,٤٦ :١٩٥٣ ,Grillet) و همين خاطره براي شخصيت «وال » يا «هانري روبن » رمان دوم هم اتفاق ميافتد (٥٩ :٢٠٠١ ,Id).
" Le mythe du bon sauvage dans la littérature française (XVIe -XVIIIe siècles) ".