چکیده:
راوی بهعنوان «عامل میانجی» در انتقال روایت (داستان) به شنونده یا مخاطب (روایتشنو) مهمترین عنصر و عامل در باورپذیری و حقیقتنمایی داستان است. در روایتهای شفاهی معمولاً راوی درپی تأییدی از جانب شنونده است تا به او اختیار دهد که کنش کلامی خود (داستان) را ادامه دهد. بدین ترتیب، در داستانها و قصههای شفاهی، راوی نقش خبردهنده، هدایتگر و گاه سرگرمکننده را برعهده دارد؛ اما در روایتهای مکتوب چگونه میتوان گفتههای راوی را تأیید کرد؟ چه معیارهایی این امکان را به روایتشنو میدهد تا راوی را معتبر یا نامعتبر بداند؟ جستار حاضر با تمرکز بر دو کانون اصلی روایت (راوی و روایتشنو)، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و تکیه بر رهیافتهای دانش روایتشناسی، به بازشناسی مؤلفههای ساختاری و شناختی راوی نامعتبر و غیرقابل اعتماد در ادبیات داستانی پرداخته است. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد فاصلة روایی راوی از روایت در داستان و ناتوانی در ایجاد حقیقتمانندی در خواننده مهمترین عامل معتبر یا نامعتبر بودن راوی است و معیارهای شناخت راوی نامعتبر یا غیرقابل اعتماد در داستانها از طریق «تناقض موجود در گفتار و رفتار راوی»، «کماطلاعی»، «تناقض در گفتار راوی»، «تناقض میان داستان و گفتمان» و «آشفتگی و بیمارگونگی راوی» و «منفعتطلبی و مصادره به مطلوب راوی» میسر است.
خلاصه ماشینی:
البته ، در داستان ها و قصه هاي شفاهي به سبب تحقق ارتباط کلامي رودررو، اغلب امکان توجه تام به راوي و درک اعتبار روايت او ميسر خواهد بود و حتي سکوت شنونده دربرابر راوي به اين معنا نيست که امکان بحث و گفت وگو و گاه تبادل نظر ميان مخاطب و راوي وجود ندارد؛ بلکه به سبب وجود و امکان چنين فرصتي ممکن است مخاطب روايت راوي را باورناکردني بداند و غيرقابل اعتماد٨ بودن او را تشخيص دهد؛ اما در روايت هاي مکتوب که راوي فاقد جنبۀ انساني است و صرفا به صدايي نامنسجم ميماند، وضع متفاوت است و نميتوان رودررو به انتقاد از وي پرداخت .
راوي نامعتبر يا راوي غيرقابل اعتماد مي تواند يکي از شخصيت هاي داستان يا راوي برون داستاني )داناي کل ( باشد که گاهوبي گاه در داستان جملاتي را بيان مي کند که به دلايل گوناگون با اقبال خواننده مواجه نمي شود؛ زيرا اين گونه راويان به حقيقت مانندي داستان لط مه مي زنند؛ براي مثال، در داستان پيچش پيچ نوشته هنري جيمز، راوي معلم انگليسي و زن جوان بيست ساله اي است که مسئول مراقبت از دو کودک زيباست که در عمارت کهن باشکوهي زندگي مي کنند.
به عبارت ديگر، خواننده با داستان بدون هيچ واسط ه اي ارتباط برقرار مي کند و حضور راوي نامعتبر تا انتهاي داستان حس نمي شود؛ اما در پايان ، آن گاه که راوي در مقام داور قرار مي گيرد، به اين نتيجه مي رسد که گفته هاي راوي صحت ندارد و راوي غيرقابل اعتماد و گفتار وي نامعتبر است .