چکیده:
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
Based on the historical-theological method and with the aim of comparing the
views and presenting their shortcomings and lesser-known mistakes, the present
paper reviews the views of Kleberg and Madarresi about the emergence of the
Twelver Shi'ism. Kelberg called the emergence of the Twelver Shiites a
"transfer from the Imamiyah," but Modarresi considered their emergence as
"gradual development of the Shi'ism." Both regarded its history to be almost the
same period of time, the middle of the fourth century AH, and in this regard
they have cited the cases of reflection of the idea of "the twelve Imams" in
ancient texts and have made some clear mistakes; they both have denied the
recording of the Twelver beliefs in some texts which are not fully accessible to
us, have neglected to record it in some sources and have had heterogeneous and
sometimes contradictory views. In addition, Kleberg did not pay attention to the
similarity of the word Imamiyya with the Twelver, and Modarressi had some
"doubts" and false "generalizations", mistakes in "identifying the text and
ancient versions of a narration" and "carelessness in understanding the terms of
Mahdism".
خلاصه ماشینی:
کلبرگ پيدايش انديشة «دوازده امام» را در نيمة قرن چهارم و انتقال از اماميه به اثناعشريه دانسته است و مدرسي آن را در اواخر غيبت صغري (260ـ329ق) و آغاز غيبت کبري انگاشته و در چارچوب تکامل تدريجي مکتب تشيع و آگاهي «ناگهانيِ» جامعة شيعي در پی يافتن احاديث اثناعشر از سوی محدثان شیعه تبيين کرده است.
در عين حال، از آغاز توجه شيعیان به مسئلة اثناعشر در اواخر غيبت صغري و اهميت دادن به آن در ابتداي غيبت کبري و آگاهيِ «ناگهاني» جامعة شيعي از دوازده تن بودنِ امامان پس از جمعآوري و تدوين احاديث اثناعشر، سخن گفته است و نيز به ترديدها دربارة آن احاديث و پاسخهاي دانشمندان شيعه اشاره کرده و احادیث یادشده را برطرفکنندة تحير شيعيان از اواخر غيبت صغري تا ميانة قرن چهارم دانسته است.
البته کلبرگ اين انديشه را افزوده بر انديشة امامت شيعي و در قالب انتقال آرام از اماميه به اثناعشريه تفسير کرده است؛ اما مدرسي تشيع دوازدهامامي را تکامل تدريجي مکتب تشيع خوانده و مجاهدت محدثان شيعه در يافتن احاديث اثناعشر و نگارش کتابهاي مستقل در اينباره را زمينهساز آگاهي ناگهاني جامعة شيعي انگاشته است.
کلبرگ در تحليلی تاريخي، بر شمول انديشة «دوازده امام» بر باور به غيبت امام دوازدهم تأکيد کرده و آن را براي شيعيان امامي که زير ستم عباسيان و بهشدت نااميد بودند، از نظر سياسي و فکري، بسيار جذاب و اعتمادزا انگاشته است؛ اما مدرسي در سخناني مفصل، از تحير جامعة شيعي بر اثر مشهود نبودن امام دوازدهم و مواجهة ايشان با اختلافات بزرگ دروني و حملة معتزله و زيديه و نيز فشارهاي سياسي سخن گفته و حديث نبويِ «دوازده خليفه» را ـ که در جامعة اسلامي شايع بوده ـ و جمعآوري ديگر احاديث اثناعشر را ماية حيات مکتب تشيع دانسته است.