چکیده:
در این پژوهش کوشیدهایم ماهیت اسطورة ضحاک و روییدن مار بر دوش او را واکاوی کنیم.ابتدا از ماجرای ضحاک پانزده بیت را بررسی نموده و سپس به قالب هنرداستان پرداخته ایم که مدرن و امروزی می نماید در حالی که خلق این اثر در متن تاریخ گذشتۀ ایران صورت پذیرفته است ما آن را از خاصیّت زبان انسانی دانستهایم که در دست ایرانیان بوده است .سپس به مفهوم راز و رمز، نماد، مجاز و استعاره مفهومی پرداخته ایم که هر کدام سری در تشبیه دارند . نتیجه گرفتهایم که واقعیت دو مار سیاه با توجه به داستان نمادین ضحاک، پیشینة اسطوره در منابع پیش از فردوسی ، مفهوم زنده وکارآمد آن که مکان و زمان را در می نوردد ، دو دست سیاه کار ضحاک است که فردوسی آن را به داستانی ماندگار و هول انگیز تبدیل کردهاست پادشاه مار دوش ، مشغول دست درازی به جان و مال مردم ایران بوده است.
خلاصه ماشینی:
«يک تفاوت ديگر ميان فردوسي و داستان سرايان پس از او، قدرت فردوسي در آفرينش لحظه هاي مهيج و دراماتيک است » (خالقي مطلق ، ١١٧:١٣٨١) هيجان و درام حاصل ذهن هنرين نويسنده است تا پيام واقعي از دستبرد گذر زمان به سلامت عبور کند و ذهن هاي بيشتري را به سمت وسوي خود فراخواند «هسته اسطوره پناه جويي انسان در عالمي وراي اين عالم است اسطوره به سبب آن که از ذهن هاي ساده تراوش کرده اند و خلوص در آن ها است از عمق زندگي انسان حکايت دارند؛ بنابراين امروز هم باريک شدن در آن ها ما را به کشف اسراري از وجود رهنمون مي گردد» (موحد فر،١٩١:١٣٩٠) «آنان که دل دارند و به گوش جان اسطوره ها و قصه ها را مي شنوند، چشم دل به تماشاي آن «غرض » مي دوزند و از چندوچون پوسته درمي گذرند» (ياحقي،٨:١٣٨٦) چيستي ماران دوش ضحاک در تاريخ طبري – قبل از تدوين شاهنامه – که طبعا از منابع و کلام شفاهي مردم گرفته است به اين شکل بيان شده است «بسياري از اهل کتاب گفته (اند) که بر شانه ي وي دو پاره گوشت برآمده بود چون سر افعي و نابکار و مکار آن را با لباس مي پوشيد و براي ترساندن کسان مي گفت که دو مار است و غذا مي طلبد» (طبري،١٣٨:١٣٧٥) يکي از مآخذ طبري براي تدوين تاريخ قبل از اسلام «خداي نامه ها» بوده است که فردوسي هم از آن بهره برده است موضوعي که طبري به آن اشارت دارد اين است در اصل ماري بر دوش ضحاک وجود نداشته است بلکه با توجه به شرايط جسمي خاصي که داشته است ادعايي را به ميان کشيده است تا وسيله ارعاب مردم را فراهم نمايد.