چکیده:
در رمان معاصر، به کار بردن یک سری قواعد و الزامات دغدغه برخی از رمان نویسان است؛ چرا که به نظر میرسد رمان برخلاف شعر از قواعد خاصی پیروی نمیکند. در ادبیات فرانسه، گروه ادبی موسوم به اولیپو [1] با ابداع الزامات [2] و قواعدی که در انواع ادبی علی الخصوص رمان به کار میرود توانسته است آثار ادبی منحصر به فردی خلق نماید. در این میان، نکته قابل توجه آن است که برخی از نویسندگان غیر اولیپینی سبک نوشتاریشان قابل مقایسه با سبک این گروه ادبی است. رضا امیرخانی از جمله نویسندگان ایرانی است که توانست با نگارش رمان بیوتن که ساختار مشخص دارد، رمانی مشابه رمان اولیپینی خلق کند. مطالعه حاضر نشان میدهد که رضا امیرخانی در این رمان توانسته است بیآنکه با این گروه آشنایی داشته باشد با تلفیق ادبیات و علم ریاضیات، با به چالش کشیدن خواننده از طریق بازیهای مختلف زبانی و ادبی و مهم تر از همه، با رعایت اصل اول ژاک روبو [3] نمونهای از یک رمان اولیپین در زبان فارسی خلق نماید.
In contemporary novel, applying a set constrained writing techniques, is a concern of some novelists, since the novel is known as a literary type, which unlike poetic genre, does not follow definite rules and principles. In French literature, a literary group, called Oulipo, has been able to create unique literary works by devising constrained writing techniques and rules that are particularly used in the novel. The striking point is that some non-Oulipian authors are comparable to the style of this literary group. Raza Amirkhani, the Iranian writer, has created such an Oulipian-like novel in his Bivatan, without knowing Oulipo. This study shows that Amirkhani has been able to create a novel in Persian language, by combining literature and mathematics, alongside challenging the reader by different language and literature games, and most importantly, by observing Jacques Roubaud’s first principle.
خلاصه ماشینی:
مطالعۀ حاضر نشان مي دهد رضا اميرخاني در اين رمان توانسته است بي آنکه با اين گروه آشنايي داشته باشد با تلفيق ادبيات و علم رياضيات ، به چالش کشيدن خواننده از طريق بازي هاي مختلف زباني و ادبي و مهم تر از همه ، با رعايت اصل اول ژاک روبو٣ نمونه اي از يک رمان اوليپيني را در زبان فارسي خلق نمايد.
درنهايت شاخص اصلي را که ژاک روبو، يکي از نويسندگان اوليپيني، تحت عنوان «اولين اصل روبو» براي شناسايي هر نوع متن اوليپيني ازجمله رمان به کار مي برد، در اين رمان نيز مطالعه مي کنيم تا به سؤال اصلي اين مقاله پاسخ دهيم که آيا رمان بيوتن را مي توان يک رمان اوليپيني قلمداد کرد؟ در مقالۀ حاضر، فرضيه اي که مطرح مي شود آن است که اگر اين رمان اصول اصلي و شاخص رمان هاي اوليپيني را دارا باشد، مي تواند مدلي از رمان اوليپيني در ادبيات فارسي محسوب شود.
درواقع ، ورود نويسنده به دنياي داستان با عبارت «نويسنده مي نويسد:» مشخص شده است ؛ همين امر همواره بر تفاوت دنياي داستان با دنياي خارج از داستان صحه مي گذارد و به خواننده اين واقعيت را القا مي کند که داستان چيزي جز روايت اصول داستان نويسي در چارچوب بازي هاي زباني و ادبي نيست .
رضا اميرخاني در رمان بيوتن توانسته است بدون شناخت اين گروه ، با تلفيق ادبيات و علم رياضيات ، به چالش کشيدن خواننده از طريق بازي هاي مختلف زباني و ادبي و مهم تر از همه ، با رعايت اصل اول ژاک روبو رماني خلق کند که به يقين مي توان آن را در زمرة رمان هاي اوليپيني قرار داد.