چکیده:
هدف اصلی این مقاله، بررسی و نقد چالشهای نظری در باب امکان تربیتدینی (بیمعنایی دانش تربیتدینی، تلقینی بودن تربیتدینی و عدم امکان فهم مستقل گزارههای دینی) میباشد. نتایج به دست آمده نشان داد که «دانش تربیتدینی» معنادار است؛ زیرا دانش تربیتدینی نمیتواند کاملا مستقل و بریده از فرهنگ و دین حاکم بر جامعه باشد. تربیتدینی درصورت لزوم تلقینی نیست و تلقینی بودن یا نبودن آن وابسته به روش مورداستفاده در تربیتدینی است. امکان فهم مستقل گزارههای دینی نیز وجود دارد؛ زیرا دین صورت دانشی مستقل و متمایزی نیست و چنانچه فرض کنیم که دین، صورت دانشی مستقل و متمایزی است، بازهم امکان فهم مستقل گزارههای دینی وجود دارد. با این توضیح که فهم یک صورت دانشی مستقل، مستلزم فهم (نه پذیرش و باور) برخی گزارههای پایهای آن است.
This research aims to assess theoretical challenges on the possibility of religious education, which are as non-sensibility of religious educational science, indoctrinatory of religious education, and the impossibility of independently understanding the meaning of religious propositions. This research showed that religious educational science is meaningful because religious educational science could not be wholly independent of and irrelevant from culture and religion of society. Religious education is necessarily introductory, but it pertains to the method used for teaching religious thoughts. It is possible to understand religious propositions independently because religion does not have an independent, different form of knowledge. Besides, if it is assumed so, it is possible to know religious propositions individually, because understanding the religious propositions only necessitates understanding some basal religious propositions
خلاصه ماشینی:
vi٩٢٧٨٣٧٣/١٠٢٢٠٦٧ :DOI چالش هاي ناظر به امکان منطقي تربيت ديني با تأکيد بر ديدگاه هرست 1 محمد داودي تاريخ دريافت : ٩٧/١٢/١١ تاريخ پذيرش : ٩٨/١١/١٩ چکيده هدف اصلي اين مقاله ، بررسي و نقد چالش هاي نظري در باب امکان تربيت ديني (بيمعنايي دانش تربيت ديني، تلقيني بودن تربيت ديني و عدم امکان فهم مستقل گزاره هاي ديني) ميباشد.
استدلال هرست براي اثبات عدم امکان تربيت ديني غير اقراري دو مقدمه دارد: نخست ، دين صورت دانشي متمايزي دارد و دوم ، فهم گزاره هاي هر صورت دانشي متمايز مستلزم پذيرش بعضي از قضاياي همان صورت دانشي است .
هرست اين نظريه ويتگنشتاين را در مورد صور دانش به کاربرد و چنين نتيجه گرفت که فهم هر صورت دانشي مانند فهم هر بازي زباني ويژه مستلزم پذيرش مفاهيم ، اصطلاحات ، قواعد کاربرد آن ها و نيز مستلزم پذيرش برخي گزاره هاي تجربي و ناظر به واقع است .
ناتمام بودن صور دانش هرست اين نقد به همراه نقد بعدي با نقدها و اشکالات قبل متفاوت است ، ازاين جهت که اشکالات قبل ، مقدمه دوم استدلال هرست را به چالش ميکشيدند، درحاليکه اين دو نقد، مقدمه اول را به چالش ميکشند؛ زيرا نظر کساني را که معتقدند دين صورت دانشي متمايز يا زبان متمايزي دارد، رد و اثبات ميکنند که دين نه زبان متمايزي دارد و نه صورت دانشي متمايزي که درک و فهم آن براي ديگران جز با پذيرش برخي قضاياي آن ، امکان نداشته باشد.