چکیده:
تا پیش از به قدرت رسیدن حکومت ساسانیان در هیچ یک از دوره های تار یخی ایران) آر یاییهای
اوستایی، ایلامیها، مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان (چنین مفهومی هیچگونه سابقهٔ
رسمی در مناسبات سیا سی نداشته است. اشکانیان در انتقال میراث ایرانی به حکومت ساسانیان
نقش مهمی را ایفا کردند که این امر را از پیشینیان خود یعنی هخامنشیان به ارث بردند.
ایرانگرایی یا احیای ایران که همانا زنده کردن سنتهایی تار یخی دوران بود در اواخر دوران
اشکانی سرعت بیشتری گرفت. ثمرهٔ این انقلاب پارتیزانی اشکانیان با روی کار آمدن ارد شیر یکم
و شاپور اول به بار نشست. آنها توانستند در قرن سوم میلادی برای مقابله با رقبای شرقی و
غر بیخود یعنی کوشانیها و رومیها سنتی ایرانی را همراه با اقلیتهای مذهبی، نژادی،
گوناگون در جغرافیایی به نام ایران بنیانگذاری کنند.
خلاصه ماشینی:
پس بهطور خلاصه به این نتیجه میرسیم که مرکز شاهنشاهی هخامنشی که در کتیبههای داریوش در بیستون و تخت جمشید، ابتدا به صورت ضمنی و بعد صریحاً پارس بودهاست، تا بدان حد گسترش پیدا کرده بود که فهرست کشورهای مذکور درکتیبه نقش رستم و (h) خشایارشا، سرزمینهای آریایی را نیز دربرگرفته بودهاست؛ و یا به سخنی دیگر اگر بخواهیم به زبان اوستایی سخن بگوییم، به شکل نوع جایگاه آریاییان درآمده است که سایر کشورها، مانند پرههای یک چرخ به دور آن جمع شدهاند.
این مطلب نشان میدهد که اشکانیان همچون همسایگان شرقی خود یعنی کوشانیان به زبان آریایی آگاهی داشتند؛ این مطلب خلاف باور نیولی میباشد که عقیده داشت: «یکی از جنبههای تازه ایرانی گری ساسانیان دقیقاً بر این استوار بود که آنان خود را آریایی مینامیدند، در حالی که اشکانیان وارث فاتحان غربی مذهب و آداب و رسوم فلات ایران را بدون آنکه هیچ گونه ارتباط ویژه ای با سنت آریا احساس کرده باشند».
بهکارگیری مجدد و آگاهانهٔ آن از این جهت بود که میتوانست پاسخی به غرور ملی پارتیان، پارسیان، سکستانیان، آتورپاتکانیان، هراتیان و سایر ایرانیان و حتی بسیاری از ارامنه بود، زمانی که شاهنشاهی ساسانی بقای خود را حفظ کرد اساساً نام شاه شاهان ایرانی حفظ شد، اما وقتی پیروزیهای شاپور منتهی به کشانده شدن سرزمینهای بسیاری از غیر ایرانیان تحت لوای شاهنشاهی ایران شد، این عنوان بهناگریز به «شاهنشاهی ایرانیان و غیر ایرانیان» تغییر یافت.