چکیده:
آلژیرداس ژولین گریماس از بزرگترین نظریه پردازان و روایت شناسان ساختارگراست. او با طراحی الگویی که در حقیقت صورت تکامل یافته الگوی پراپ است روشی را برای دست یابی به عناصر سازنده حکایات و قصهها ابداع کرد که میتوان از آن به عنوان چهارچوبی برای تحلیل قصههای ایرانی نیز سود برد. در این تحقیق الگوی گریماس بر حکایات جوامع الحکایات عوفی منطبق شده و با روشی که گریماس ابداع کرده بود به تحلیل و شناخت عناصر و کنشهای سازنده داستانهای عوفی اقدام شده است. علت انتخاب جوامع الحکایات این است که این کتاب را مجموعهای مختلط از سه حوزه فرهنگی پارسی، عربی و هندی دانستهاند. برای رهیافت به این ساختار سه گانه به نظر رسید که الگوی گریماس الگویی متناسب و موفق خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
پیشینۀ تحقیق مهم ترین مقالات و تحقیقاتی که در زمینۀ تحلیل ساختار روایی متن انجام شده عبارتند از؛ "روایت در رمان مرشد و مارگریتا بر اساس نظام نشانه معناشناختی روایی گریماس " در "پژوهش ادبیات معاصر جهان " از سید میثم مطهری و فرهاد ناظرزادۀ کرمانی، "تحلیل روابط شخصیت ها در منظومه لیلی و مجنون " از مریم درپر و محمدجعفر یاحقی در بوستان ادب ، "بررسی ساختار روایی داستان کودکان بر مبنای نظریه گریماس " از علی رضا نبی لو در کاوش نامه ، "تحلیل داستان شیخ صنعان منطق الطیر عطار بر اساس نظریه کنشی گریماس " از مسعود روحانی و علی اکبر شوبکلایی در پژوهش های ادب عرفانی (گوهر گویا)، "بررسی ساز و کار شخصیت ها در خسرو و شیرین نظامی" از سید حسین فاطمی و مریم درپر در جستارهای ادبی، "تحلیل ساختاری داستان جولاهه با مار بر پایه نظریه گریماس " از محمود فضیلت و صدیقه نارویی در بهار ادب ، "تحلیل ساختاری داستان پادشاه سیاه پوش از منظر بارت و گریماس " از فاطمه کاسی در ادب پژوهی، "نبود نقش فرستنده از نقش های الگوی کنشی گریماس در چهار رمان دفاع مقدس " از عسکر حسن پور در نشریه ادبیات پایداری، "تحلیل معنا_ ساختاری دو حکایت از تاریخ بیهقی" با تکیه بر الگوی کنشگرهای گریماس از نرگس خادمی و مهدخت پورخالقی چترودی در جستارهای ادبی، "تحلیل روایت شناسانه داستان گنبد پیروزه هفت پیکر" از سمیرا بامشکی و بهاره پژومندداد در فصلنامه پژوهش های ادبی، "بررسی تحلیلی ساختار روایت در کشف المحجوب هجویری بر اساس الگوی نشانه شناسی روایی گریماس " از ناهید دهقانی در متن پژوهی ادبی.
اهداف تحقیق عمده ترین هدفی که در این تحقیق به دنبال آن هستیم این است که حکایات عوفی را بر پایه نظریه گریماس از منظر ساختاری تحلیل کنیم و دریابیم که آیا نظریه گریماس در داستان های ایرانی و خصوصا روایت هایی که در حدود هشت قرن پیش نگاشته شده اند انطباق دارد یا نه .
همین التقاطی بودن نظریه داستان عوفی و امتزاج فرهنگ های مختلف در جوامع الحکایات باعث شد که الگوی گریماس را بر آن منطبق کنیم تا دریابیم که این الگو بر "حکایات چند وطنی" چگونه انطباق مییابد و آیا میتوان ساختاری واحد برای این حکایات یافت یا نه .