چکیده:
بنادر را میتوان دروازههای اصلی ورود و خروج جریانهای فضایی برشمرد. این کانونهای فعالیتی، درصورتیکه بتوانند پیوند مناسبی با ساختار فضایی مناطق درونسرزمینی ایجاد کنند، نه تنها میتوانند جریان های توزیع کالا را به خوبی هدایت کنند، بلکه نقش موثری در توسعه نواحی پسکرانهای خواهند داشت. در این میان، تمرکز و تاکید بر مولفههای ساختار فضایی، میتواند موجب رونق تعامل بنادر با قطبها و توسعه پسکرانههای درونسرزمینی شود. هدف از این پژوهش، شناسایی مولفههای ساختار فضایی و تدوین یک چارچوب نظری مناسب از دیدگاه های مطرح پیرامون ساختار فضایی بنادر- پسکرانه بر مبنای روش تحلیلمحتوا است. یافتههای پژوهش نشان میدهد از میان مجموعه نظریه های ساختارفضایی، شش مولفه قابل شناسایی است که عبارتند از: قلمرو، کانون، محور ارتباطی، سازمانیابی سطوح، تعامل و انتظام. با تلفیق هرکدام از این مولفهها، ابعاد جدیدی از ساختار فضایی سرزمین روشن میشود که شامل تحرک فضایی، کاربری فضایی و فرم فضایی خواهد بود. تحرک فضایی بر مبنای پیوندها و روابط میان اجتماعات انسانی و کاربری فضایی بر مبنای فعالیتهای انسانی و زمین شکل میگیرد. فرم فضایی نیز حاصل برهم کنش این دو بعد در پهنه سرزمین است که در مقیاسهای مختلف به صورت پنهان یا آشکار نمایان میشود. وجود مولفه انتظام آشکار و برنامهریزیشده در ساختار فضایی یک منطقه، خود عاملی در تبیین بعد جدیدی تحت عنوان پشتیبانی فضایی است. در حقیقت این بعد مشخصکننده تفاوت در ساختار فضایی یک منطقه درونسرزمینی با ساختار فضایی بندر- پسکرانه است. وجود فضاهای پشتیبان در مناطق پسکرانه بندرگاهی، بر اساس تصمیمسازی برنامهریزان فضایی و تصمیمگیری سیاستمداران، میتواند زمینه لازم را برای ورود فضاهای جغرافیایی کمتر توسعه یافته به چرخه انطباق ساختار فضایی مهیا کند. در این حالت چهارچوب نظری جدیدی تحت عنوان چرخه تعامل در ساختار فضایی بندر- پسکرانه و مبتنی بر چهار بعد ذکر شده بوجود میآید که هدف آن تبیین مدل توسعه فضایی متوازن بندر و مناطق پسکرانه در مقیاسهای مختلف است.