چکیده:
دنیا و چگونگی آن در آثار خاقانی شروانی، سخنور بلند پایة ادب فارسی، بازتاب چشمگیری دارد. وی چون حکیمی ژرف اندیش، چهرة راستین دنیا را درسروده ها و نوشته های خود به تصویر کشیده است. خاقانی در بیان این دیدگاه، از باور آیین ایرانی و اندیشة مکتب عرفان و تصوّف و دیدگاهی نشأت گرفته از شریعت بهره جسته است. خاقانی با بهره جستن از چهرة اهریمنی زروان چگونگی سرای دنیا و طبیعت آن را با صفاتی چون: دنیای سنگدل ، دنیای آزمند، دنیای بی وفا، فلک عمرسای و افعیصفت و... وصف می کند . در باور زاهد خلوت نشین شروان، دنیا چنان بی ارزش است که سرای خاکی را به خاکی می بازد و دیگران را نیز پند و اندرز می دهد تا سیمای راستین دنیا را بشناسند و دل به او نبندند. سخنور دیندار شروانی می داند که چرخش روزگار، خود به فرمان خدای توانا است، نمی تواند خود کاره ای باشد و بر آن است که نباید چرخ را ستم پیشه دانست
خلاصه ماشینی:
در زیر فهرسـت وار بـه دیـدگاه خاقانی در باره ناپایداری و بی فایده بودن دنیا اشاره می شود: الف ) فلک عمرسای من آن دانۀ دست کشت کمالم کز این عمر سای آسیا می گریزم (همان : ٣٩٣) ما همان مرغیم ، خاقانی !که ما را روزگار می دواند و این دویدن را، فذلک کشتن است (همان : ١١١١) گلخن ایام را باغ سلامت مگوی ؛ کلبۀ قصاب را موقف عیسی مدان 6 ( همان : ٤٤٦ ) لاب )خیدریدااین نناهاسدودجمهانن د و رسوم دهر لا شی شناس برگ سپهر و نوای خاک ( همان :٣٢٨ ) چه باید به شهری نشستن که آنجا بجز هفت ده روستایی نیابی همه شهر و ده گر براندازی ، الا علفخانه چارپایی نیابی 7 ( همان : ٥٧٨ ) ج ) شادی های بد فرجام کان خوشترین نواله که از دست او خوری لوزینه ای است خرده الماس در میان (همان : ٤٣٢ ) جهان ، خاقانیا شخصی است بی سر دو دست ، این شخص را، امروز و فردا گر امروزت به دستی جلوه کرده است کند فردا، به دیگر دست ، رسوا٨ (همان : ١٠٩١) د) دادهای ناپایدار دنیا بر نوبهار باغ جهان اعتماد نیست کاندک بقاست آن همه چون سبزه جوان ( همان : ٤٣٦ ) ای خوانچه گردون که نوالت همه زهراست نانت ز چه شیرین و تو چون تلخ ابایی ( همان : ٦٢٣ ) «و جهان کهن بازار نو کیسه هرچه بامداد بداد، شبانگاه باز ستد و هر چه بنهاد، برداشـت و هـر چه برآورد، فرو برد و هر چه برافراشت ، نگون کرد ...