چکیده:
ضربالمثلها، بهمنزله نوعی ادب محاورهای، همواره از آبشخورهای دین، فرهنگ، آدابورسوم و باورهای فلسفی و کلامی جامعه مایه میگیرند و باورهای عوام را نیز آینگی میکنند. تکرار و بسامد ضربالمثلی با اندیشه خاص باعث میشود که آن نوع اندیشه به الگوی رفتاری تبدیل شود و کنشها و رفتارهای مردم جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. در جامعه ایرانی، همواره دو جریان کلامی اختیارگرایی معتزله و جبرباوری اشاعره حاکم بوده است، اما ازآنجاکه همواره حکومتها جریان جبرباور اشاعره را بهشیوههای مختلف تقویت کردهاند، این باورها در ذهن و زبان عامه مردم و بهتبع آن امثال فارسی راه یافتهاند، تاجاییکه بیشتر امثال فارسی با ذهنیتی جبرگرا ساخته شدهاند. همین جبرگرایی در ایران باستان در اندیشه زروانی باعنوان "بخت" مطرح است که حجم گستردهای از امثال را شامل میشود. باورهایی مثل اعتقاد به جبر محض، اعتقاد به قضا و قدر و اراده حتمی خداوند و عدم استقلال انسان در سرنوشت خود، کژفهمی مسائلی مثل توکل و تفویض، رضا و تسلیم دربرابر قضای حتمی و توفیق و خذلان، در طی اعصار عواقب ناگواری برای فرهنگ ایرانی بههمراه داشته است.
خلاصه ماشینی:
(١١١-١١٠ :١٣٥٨ [جهم بن صفوان ] گوید: آدمی بر هیچ چیز قادر نیست ، و استطاعت ندارد و مجبور است در افعال خود و هیچ نوع از انواع قدرت و ارادت ندارد، بلکه افعال او را حق تعالی می آفریند در وی ، چنانچه در همه جمادات ، تأثیرات خلق کند و نسبت کردن فعل بنده از روی مجاز باشد، چنانچه افعال را به جمادات نسبت کنند و گویند درخت میوه می دهد و آسمان باران می بارد و آب جاری می شود و آفتاب طلوع و غروب می کند و زمین می رویاند و غیر آن (همان ؛ نیز ر.
نمونه دوم : ما همه شیران ولی شیر علم این مثل به طور کامل به نفی اختیار و قدرت از آدمی می پردازد، همچنان که شیری که بر پرچم نقش بسته است از خود هیچ اختیار و حرکتی ندارد و علتی بیرونی به نام باد آن را به حرکت درمی آورد، آدمی نیز منفعل و مجبور در قبضه تصرف حق تعالی است و اوست که افعال آدمی را پدید می آورد.
نمونه اول : آنچه دلم خواست نه آن شد/ آنچه خدا خواست همان شد این ضرب المثل با هرگونه آرمان خواهی و تغییر منافات دارد و به تبع آن هرگونه تلاش و تدبیر و همتی را از آدمی سلب می کند.
هجویری گوید: «رضای بنده استواری دل باشد بر هر دو طرف قضا: اما منع ، اما عطا» (هجویری ، ١٣٩٣: ٢٦٨) و لاهیجی گوید: «حقیقت رضا بیرون آمدن بنده است از رضای خود به دخول در رضای محبوب ، و راضی شدن به آنچه خدا اراده کند و او را بر تقدیرات الهی اعتراض نباشد و مقام رضا رفع اختیار و تساوی بلا و شدت و رخاست » (سجادی ، ١٣٥٣: ٢٣).